قدر و نذر
ما را ز دعای خود ز خاطر نبرید
این باطن شوریده به ظاهر نبرید.
هرچند که نامم شده آن مرد خطاکار!
هم کیش خدا هستم و کافر نبرید.
صد حیله اگر جمع شده در فکر و دل من
ناشیگرم و ظنی به ماهر نبرید.
گویند شب قدر،به صد نذر و عطا هست
ما را تو به یاد آور و وافر نبرید.
پیش از همه از یاد دلم یاد کنید
اکنون که محتاجم و آخر نبرید.
آماده دیدار سرانجام جهانم
ترسم که بیایم و مسافر نبرید.
بی شک که تو دانی غزل و قدر غزل را
این وزن سروشانه ز خاطر نبرید.