کم نیستند اشخاصی که ظرف سالهای اخیر مدام شدند قبلهی موفقیتهای کاری و مالی.
خودساختگی و رسالت شغلی هر فردی اهرم و انگیزهی خوبی برای همهی آدمهاست اما قویترین کسبوکارهای شخصی، یا در حد یک تجارت چندملیتی کوچک یا متوسط سرپا هستند یا پس از چند قرن استمرار در توسعهی تجارت خانوادگی توانستهاند به رشد برسند. وگرنه یکشبه رسیدن به یک ابر شرکت چندملیتی پیچیدهی جهانی بدون اتصال به رانت دولتی و سوءاستفاده از سرمایههای مردمی یک سرزمین هرگز میسر نیست. بالاتر از هوش اینشتین نداشتیم اما ثروتمندتر از همه نبود! این بهخوبی نشان میدهند هوش حتی اگر ماورایی و محاسباتی و ریاضیاتی باشد باز اگر متصل به رسانههای تبلیغاتی و دولتی نباشد انگار کاری از پیش نخواهد برد بهجز اثبات نظریه و نهایتاً دریافت یک جایزهی نوبل!
×××
رسانههای متصل به دولت، خالق خودساختههای افسانهای هستند. از بیل و ایلان گرفته تا جان و جک و ویلان! این آدمهای رسانهای که به ضربوزور تبلیغات و منابع ملی و دولتی، مردانی نابغه و ثروتمندی لقب گرفتهاند در حقیقت هیچچیزی نیستند جز آدمهای معمولی که از آنها چهرهها ساختهشده. آنان در بهترین حالت، موجسوارانی هستند که از فرصت رسانهای که در اختیارشان گذاشتهشده بیوگرافیها از خود به نمایش گذاشتهاند. آنچنان چهرهای که اگر ما با تمام موفقیتهایمان هزاران قرن هم شبیه آنان مسیر مشابهی و حتی تازهای را تقلید کنیم به گردپایشان هم نمیرسیم. این آدمها، خودساخته نیستند بلکه دگرساختهاند. برای یک شوی نبوغ و پنهان کردن سایر تلاشهای سیاسی و مالی پشت پرده…
×××
اما این صورت قضیه است اصلاً هم چیز بدی نیست بههرحال برای تکان دادن مغزهای ساکن، لازم است از چنین چهرهها و الگوهایی استفاده شود. شاید شما مثل ایلان ماسک نشوید اما مشوقی است تا بیشتر تلاش کنید همین! مشکل، این چهرهها نیستند، مشکل دقیقاً جایی دیگر است آنجایی که هیچکس اطلاعی از ثروتمندان گمنام ندارد. نه میزان ثروتشان مشخص است نه مسیر موفقیتشان، نه ساعت خوابشان و نه ساعت بیداری! هیچکس در پس گفتاوردها و جملات نابشان نمیگردد، چون اساساً اینان ساکت و لالمونی میگیرند تا ثروتشان همچنان رازآلود باقی بماند.
رهبران دیکتاتور دنیا که کم هم نیستند یا مدیران، سهامداران و سرمایهگذارانی که چندین کسبوکار چندملیتی را بهواسطهی رانت در دست دارند، روسای بانکها، مالکان باشگاهها و رسانهها، پادشاهان و دارندگان چاههای نفت و معادن و آنانی که سرزمینها را میفروشند و قدرت و نفوذ خود را افزایش میدهند بهواقع ثروتمندترینهای جهان هستند. با این تفاوت که اصلاً رسانهای نمیشوند چهرهی خودساختهای ازشان دیده نمیشود درحالیکه اگر خودساختگی یعنی کشف رسالت شغلی و رشد در آن، پس یک فرد سیاسی که رهبر کشوری شده هم رسالت شغلیاش را کشف و آن را رشد داده. ولی مردم او را نهایتاً یک رهبر، یک رئیس و یا یک پادشاه میبینند و احساس میکنند تمام رسالتهای شغلی فقط به خودساختههای فناوری اطلاعات برمیگردد. این دگرساختهها و خودساختههای دولتی و شخصی در یک چیز مشترکند و آن تصرف و تخصیص سرمایههای ملی و حتی بینالمللی به نفع یک نفر یا عدهای خاص است و این نهایت بیعدالتی است! این را از تقسیم ثروت در جهان بهراحتی میتوان فهمید…!
www.Soroushane.ir