من هادی احمدی هستم؛ نویسنده، شاعر و مدرس ITIL.
بهشدت وسواس دارم روی سبک منحصر نوشتن، معنا و پیام!
اینجایی که هستید وبسایت من است؛ وبسایت شاعری بنام سروش که بهمنظور به اشتراکگذاری آثار، ایدهها، مقالات، دانستنیها و تجربیاتم ایجاد شده. هر صفحهاش، داستانی منحصر به فرد دارد و نگاهی عمیق و چند بعدی را داراست که بیپروا نوشتمش؛ از مطالب آموزندهی تخصصی در حوزهی فناوری اطلاعات و ITIL گرفته تا روزنویسهای دغدغهوار، صفحاتی از کتابهایم، اشعار و…
اینجا مکانی است برای کشف، یادگیری و آگاهی؛ شما را از دانستیهایم بینصیب نمیگذارم پس مرا از نظراتتان بینصیب نگذارید. حرفهای تازهای دارم که بسیاری از آنها را نوشتهام و خواهم نوشت. حرفهای مگو، حرفهای بیپروا، تابوهای شکستنی!
بیصبرانه منتظرم تا ببینم این نوشتهها چه کمکی به شما کرده؟
ازم پرسید، توی چه زمینههایی مینویسی؟
گفتم، توی هر زمینهای؛ منتها بیشتر فلسفه، سیاست، فناوری و ادبیات.
گفت: چرا سیاسی؟
گفتم: چون بخش مهمی از زندگی است.
گفت: کاش استعدادت را در جای درست خرج میکردی؟
×××
بدن درشتهیکل و عضلانیات را کجا خرج میکنی؟ توی باشگاه؟ وسط دعوا؟ برای فیگور گرفتن جلوی آینه؟ یا زیر بار کیسههای ۵۰ کیلویی گچ و سیمان؟
زبانت را کجا خرج میکنی؟ توی سمینارهای تخصصی؟ وسط کلاس درس؟ کف بازار؟ هنگام تُف کردن به خاک رُس یا هنگام لیسیدن...
گفتم که این آخوندها (یوگی و دوستان) جرئت پاسخ کوبنده را ندارند.
اینان عاشق تبلیغاتند. حتی شب را انتخاب میکنند چون فوارهها در شب، درخشان و نورانی دیده میشوند و نمایش بهتری دارد؛ درست شبیه تابلوهای نئون فروشگاهها در شب!
تبلیغات، چیز مهیج، رنگارنگ، متنوع و مشتری پسند است همیشه مشتریپسند بوده؛ مگر اینکه مشتری بفهمد فقط تبلیغ توخالی است.
×××
بااینحال این بار بدون تهدید، در سکوت رفتند تا نوع دیگری از تبلیغات را به رخ بکشند. سپس برای عملی...
توی محل، لفظ “او خیلی مادرقحبهاست” زبانزد بود؛ با حذف "ر" و تلفظ “مادقحبه!” البته این، فاحشگی مادر طرف یا فحش ناروا را نمیرساند، بلکه یکجور تعریف و تمجید و یک صفت معکوس بود. مادقحبه یعنی یک مادهی معروف و زرنگ؛ یعنی آخرین دانای روی زمین و ختم کلام بودن و زیرکی آنکس.
گاهی ما به طرف این صفت را میچسباندیم که البته اعتراف ما به عجز در برابر توانایی و دانایی او بود؛ و...
و هزاران مطلب منحصر و یکتا را از این شیدای نوشتن بخوانید….