عصای دست

مدت زمان مطالعه: < 1 دقیقه

گفتم:”سلام بابابزرگ…”

گفت:”سلام دلبندم خوبی بابا جان؟”

گفتم:”آره! این چیه دستت؟”

گفت:”عصاست، نمی‌دونستی اسمش رو!؟”

گفتم:”نه، برای چی دستت گرفتی؟”

گفت:”برای اینه که زمین نخورم، ما پیرمردا همه به زور یه عصا سرپاییم.”

گفتم:”پس معلومه زورش زیاده! کاش این عصا دست من بود باهاش این پوریا پسرهمسایه رو اینقد می‌زدم که زمین بخوره…!”

0 0 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب پایین هر صفحه هست لطفا به اشتراک بگذارید
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x