مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه

به وبسایت سروشانه خوش آمدید…

من، هادی احمدی با تخلص شعری سروش، هرچه در توان دارم را در اینجا منتشر کردم و می‌کنم.

شما را از دانستی‌هایم بی‌نصیب نمی‌گذارم پس مرا از نظراتتان بی‌نصیب نگذارید…

3 خرداد 1403

تلفن!

مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه تا سال‌های سال، تلفن در منزل نداشتیم؛ توی کل محل، فقط یک پاسدار رسمی، تلفن داشت.هرگاه برادر سربازم از پادگان […]
26 اردیبهشت 1403

گوشت شتر!

مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه توی نیروگاه هسته‌ای نطنز که کار می‌کردم سن و سالی نداشتم؛ ولی هم دم صبح دمغ بودم، هم وسط کار، […]
24 اردیبهشت 1403

سوار بر پرده‌ی گوش!

مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه عطری که می‌زنیم، کتاب‌هایی که می‌خوانیم، لباسی که می‌پوشیم، رنگ‌هایی که دوست داریم، دوستانی که با آنان سرگرمیم و موسیقیی […]
20 اردیبهشت 1403

گمشده!

مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه در تمام عمرم فقط سه بار احساس کردم به‌معنای واقعی گم شده‌ام.اولینش، سه‌چهار سالم بود و عاشورای بیجار هم که […]
19 اردیبهشت 1403

هادی مریم!

مدت زمان مطالعه: < 1 دقیقه نمی‌دانم شما هم توی طایفه‌، اسم مشابه دارید یا نه؟البته که بسیاری در بخش طایفه‌ی مادری اسم مشابه دارند و […]
19 اردیبهشت 1403

پشم لای درز!

مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه حمام‌ دوران آموزشی سربازی من در پادگان، گله‌ای بود؛ یعنی ۱۰ تا دوش برای ۱۰۰ نفر در صفوف فشرده و […]
17 اردیبهشت 1403

تولد بعد از مرگ!

مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه هر بار که کتابی چاپ کردم، مادرم به طعنه، نام کتاب پرفروش انقلابی تجلیل شده در تلویزیون که در تیراژ […]
12 اردیبهشت 1403

آموزگار!

مدت زمان مطالعه: < 1 دقیقه از کودکی عاشق شغل معلمی بودم؛همیشه در جواب معلمانم که می‌پرسیدند در آینده دوست داری چکاره شوی؟بی‌درنگ می‌گفتم، معلم.نه خلبانی […]
12 اردیبهشت 1403

کاشف حجاب!

مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه دیشب ساعت ۱۰:۴۵ از کرج بسمت تهران در حرکت بودم…اتوبان خلوت بود و من هم زمان زیادی داشتم که با […]
11 اردیبهشت 1403

عادات من شوریده!

مدت زمان مطالعه: 7 دقیقه 1.  وقتی می‌کنم توی چیزی درنمیاورم! بخشی ازاین بخاطر سنتی بودنم است و بخشی بخاطر تعلق‌خاطرم.2. حاضرم هر روز نان سنگک […]
5 اردیبهشت 1403

آلوقند!

مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه داشتم فکر می‌کردم به چه کارهایی تن زدم؟اولین شغلی که در ۷ سالگی داشتم فروش آلوقند بود؛ شاید این عنوان […]
4 اردیبهشت 1403

جای خلوت!

مدت زمان مطالعه: < 1 دقیقه دایه شیرین (مادرم) می‌گوید:”این هادی پسرم همیشه دنبال جای خلوته! “منظورش از جای خلوت، محلی برای خلاف کردن است؛ بی‌‌آنکه […]
29 فروردین 1403

ماست!

مدت زمان مطالعه: < 1 دقیقه ماست‌بندی سرکوچه، جوان خوش‌مشربی است ولی مرا نمی‌شناسد و من هم او را؛ فقط با لقب “همسایه” همدیگر را صدا […]
28 فروردین 1403

شادانپور!

مدت زمان مطالعه: < 1 دقیقه جنگ که شد تنها کفشی که در دسترس ما بود کفش گالش یا جیری لاستیکی بود بنام شادانپور؛ حتی از […]
18 فروردین 1403

توجیه‌المسائل!

مدت زمان مطالعه: < 1 دقیقه قد بلندم، رژه‌ی منظم با پاهایی که از حلق باسن تا فرق سر بالا می‌رفت، حضور همیشگی و ورزیده در […]
14 فروردین 1403

خط ثابت!

مدت زمان مطالعه: < 1 دقیقه دیروز بعد از ۲۳ سال یکی از دوستان هم‌دانشگاهی-دوره‌ی کاردانی- پیام داد.طفلک از جستجوی توی اینترنت به من رسید و […]
26 اسفند 1402

حال!

مدت زمان مطالعه: < 1 دقیقه توی هرچیزی برنامه‌ریزی موفقیت‌آمیزی بکنم توی برنامه‌ریزی از پیش تعیین شده برای رفتن به مسافرت، عاجزم.چرایش دقیقا معلوم نیست.هيچوقت از […]
19 اسفند 1402

پٌرنویس!

مدت زمان مطالعه: < 1 دقیقه تقریباً دسته‌بندی موضوعاتی که راجع‌به آن‌ها بیشتر می‌نویسم از این چند مورد خارج نیست:۱. ادبیات(رمان، داستان کوتاه، #گفتم_گفت، شعر، #شرنامه، قطعه‌ی ادبی […]
16 اسفند 1402

وسط‌ مادر بزرگ!

مدت زمان مطالعه: < 1 دقیقه تمام نوروز ما، بوی رنگ روغن آبی و سفید با یک خط مشکی نازک بود که بطور ناشیانه‌ای [مد آن […]
9 اسفند 1402

نستعلیق!

مدت زمان مطالعه: < 1 دقیقه بدوبدو رفتم تنها دکان خدمات کامپیوتری که در شهرمان باز شده بود.برای منی که رشته‌ام کامپیوتر بود و جزو اولین‌ […]
error: لینک های همرسانی مطلب پایین هر صفحه هست لطفا به اشتراک بگذارید