کتاب نشانه های پنهان

ناشر و محل چاپ:

انتشارات افراز/ تهران

تاریخ نشر:

مهرماه 1390

کتاب موجه در جمع توجیه

مجموعه داستان کوتاه

فهرست داستان‌ها

  • ارزش مردن!

    مدت زمان مطالعه: < 1 دقیقه یک خواننده ایرانی در سن ۳۶ سالی درگذشت در همان حال یک بازیگر آمریکایی در سن ۹۷ سالکی مردم می […]

    ادامه‌ی داستان…

  • اسکلت‌ها

    مدت زمان مطالعه: 4 دقیقه وقتی دور و بَرم را نگاه می‌کنم سراسر، اسکلت‌هایی را می‌بینم که در هم می‌لولند، آنها همیشه در تکاپوی خوردن […]

    ادامه‌ی داستان…

  • اشتباه!

    مدت زمان مطالعه: 4 دقیقه نمی‌دانم خدا را شکر کنم یا نه! هرچه هست دوره عوض‌شده. نه‌فقط دوره، بلکه آدم‌ها، رفتارها و برخوردها. روزگاری که […]

    ادامه‌ی داستان…

  • ایمان!

    مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه پدربزرگ، نوزاد را در آغوش گرفت و در گوش راست او اذان گفت و در گوش چپش اقامه. سپس لای […]

    ادامه‌ی داستان…

  • این‌کار

    مدت زمان مطالعه: 5 دقیقه از وقتی که بیکار شدم، یک‌سال می‌گذرد، تلاش زیادی کردم که تن به این‌کار ندهم، دست به هر کاری زدم […]

    ادامه‌ی داستان…

  • ایوان به ایوان!

    مدت زمان مطالعه: 12 دقیقه همه‌ی پسران محل می‌خواستیم با کژال دوست شویم البته چیزی فراتر از دوستی! او ترگل‌ورگل بود؛ موهای بوری داشت و […]

    ادامه‌ی داستان…

  • ایوان ریمسکی

    مدت زمان مطالعه: 9 دقیقه نامش ایوان ریمسکی بود یک جوان رعنا و خوش‌قد و بالای اهل روسیه. منتظر رفتن خودروی جلویی بودم. به‌محض خارج […]

    ادامه‌ی داستان…

  • پاسخ!

    مدت زمان مطالعه: 7 دقیقه بخاطر مغروری هیچ‌گاه زن نداشت، بخاطر بی زنی هیچ‌گاه فرزند و بخاطر بی‌فرزندی هیچ‌گاه پدر بودن را حس نکرد. مگر […]

    ادامه‌ی داستان…

  • پدرخوانده‌ی نیلا

    مدت زمان مطالعه: 21 دقیقه چقدر یک آدم می‌تواند ساده باشد؟ کسی که حالش این‌قدر ساده است آیا هیچ گذشته‌ای داشته؟ و آیا امیدی به […]

    ادامه‌ی داستان…

  • پروین دختر حلاج!

    مدت زمان مطالعه: 18 دقیقه پروین فقط ۹ سالش بود. نه خم روزگار دیده بود و نه چم کردگار؛ نه آبرو داشت و نه بی‌آبرویی. […]

    ادامه‌ی داستان…

  • پری‌خواب

    مدت زمان مطالعه: 3 دقیقه ذهنم، آرام آرام در فضا معلق شد؛ گویی در گرداگردِ سبکیِ یک خوابِ سنگین می‌گردد. آسمان با تمام وسعتش در […]

    ادامه‌ی داستان…

  • پیرزن ابیانه

    مدت زمان مطالعه: 6 دقیقه از فاصله‌ی کم، نزدیک به چند متر مانده به او، پیرزنی دوست‌داشتنی و آرام با موهای حنایی، صورت گِرد و […]

    ادامه‌ی داستان…

  • ت..لیف

    مدت زمان مطالعه: < 1 دقیقه ت..لیف با الاغی از راهی می گذشتیم هر دو بسیار گرسنه بودیم او شکمش گرسنه بود و من اندیشه ام! […]

    ادامه‌ی داستان…

  • تشابه اسمی!

    مدت زمان مطالعه: 7 دقیقه سهراب سپهری دوستم بود. نه آن شاعر معروف و نقاش‌پیشه! بلکه فقط یک تشابه اسمی بود و چقدر هم به‌اش […]

    ادامه‌ی داستان…

  • تلفن‌همراه

    مدت زمان مطالعه: 5 دقیقه بازنشسته شدم، با پولی که نصیبم شده بود تصمیم گرفتم دستی به سر و روی خانه‌ی کلنگی‌ام بکشم و خانواده‌ […]

    ادامه‌ی داستان…

  • تنهایی

    مدت زمان مطالعه: 6 دقیقه دختر اول خانواده باشی و هیچ بهره‌ای از زیبایی و ظرافت زنانه هم نبرده باشی، یک مرد بی‌ریخت و کاملی! […]

    ادامه‌ی داستان…

  • توجیه!

    مدت زمان مطالعه: 4 دقیقه او نگهبان ساختمانی بود که مطب من در طبقه چهارم آن قرار داشت، جوانی بسیار مودب و کاربلدی بود، بیچاره […]

    ادامه‌ی داستان…

  • تیله‌ی آبی!

    مدت زمان مطالعه: 10 دقیقه تنها چیزی که از همه متمایزم می‌کرد داشتن یک تیله‌ی آبی شفاف با پره‌های رنگی، جورواجور و بسیار خاص و […]

    ادامه‌ی داستان…

  • جدایی

    مدت زمان مطالعه: 6 دقیقه می‌خواهم از همسرم جدا شوم. این بار دومی است که باید برچسب طلاق را با تُف بسیار به پیشانی‌ام بزنم. […]

    ادامه‌ی داستان…

  • چکیده!

    مدت زمان مطالعه: 4 دقیقه داستان کوتاه چکیده! ” از روزی که قرار شد تا با راهنمایی استاد ارجمندم آقای (جی، اس)، تز دکترای خود […]

    ادامه‌ی داستان…

  • حد و اندازه

    مدت زمان مطالعه: 8 دقیقه مادرم طلاق گرفت، به گفته‌ی خودش خیلی دیر، اما بالاخره توانست تصمیم‌اش را عملی کند و از این بابت خوشحال […]

    ادامه‌ی داستان…

  • حلقه‌ی آهنی!

    مدت زمان مطالعه: 6 دقیقه خانواده‌ی ما گوشه‌گیرترین خانواده‌ی این کره‌ی خاکی است! گویی نه همسایه‌ای داریم نه قوم و خویشی… البته که همسایه داریم […]

    ادامه‌ی داستان…

  • حیدر کور

    مدت زمان مطالعه: 6 دقیقه حیدر کور، یک هویت حقیقی بود. چون هرگز ندیده بودمش، انگار که وجود نداشت، اما وجود داشت. او به مانند […]

    ادامه‌ی داستان…

  • خِرَد جمعی!

    مدت زمان مطالعه: < 1 دقیقه عده ای از اهالی ده می گفتند: “کدخدای ده، از بس تصمیمات نادرست گرفته دیگر تصمیم نادرستی نمانده که نگرفته […]

    ادامه‌ی داستان…

  • خواب درختان

    مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه زیر قامت درختی ایستاده بودم. تنِ ‌قطور، پوست کلفت و بلندای هیبت و شاخه‌های آشفته و پراکنده‌اش را دید می‌زدم […]

    ادامه‌ی داستان…

  • در مسیر جاده ابریشم!

    مدت زمان مطالعه: 3 دقیقه در مسیر جاده ابریشم و در نزدیکی یک کاروانسرا، جوانی متوجه جمع شدن عده ای از کاروانیان شد، هیاهویی به […]

    ادامه‌ی داستان…

  • درک تو از مدرک!

    مدت زمان مطالعه: 5 دقیقه گواهینامه‌ی بعدی را که گرفتم سریع آنرا قاب کرده و به دیوار زدم. در رزومه‌ هم آنرا نوشتم. انگیزه‌ام بیشتر […]

    ادامه‌ی داستان…

  • دکتری

    مدت زمان مطالعه: < 1 دقیقه من سال‌های بسیاری درس خواندم و موفق شدم که دکترایم را از معروف‌ترین دانشگاه بگیرم اما پس از آن، تا […]

    ادامه‌ی داستان…

  • ردّی از او

    مدت زمان مطالعه: 3 دقیقه دیروز رفتم دانشگاه شریف؛ برای بازبینی دوربین‌های پیرامونی آنجا تا ببینم ردّی یا تصویری از سارق تلفن همراهم بدست می‌آورم […]

    ادامه‌ی داستان…

  • رشی‌خان

    مدت زمان مطالعه: 4 دقیقه به یکی از “گنده لات‌های زندان” که محکوم به حبس ابد بود یک کیف چرمی نو دادند که داخل آن […]

    ادامه‌ی داستان…

  • زباله‌گرد

    مدت زمان مطالعه: 11 دقیقه عناوین شغلی گاهی افتخارآمیزند و گاه در انظار مردم نفرت‌برانگیز. هنگامی‌که نقش باکتری سطل‌های زباله را داری یک زباله‌گردی. وقتی […]

    ادامه‌ی داستان…

  • زهر عقرب

    مدت زمان مطالعه: 11 دقیقه با آنتی از طریق یک شبکه‌ی اجتماعی آشنا شدم، یک مرد فنلاندی که برای تجارت تجهیزات پزشکی مقیم کشور امارات […]

    ادامه‌ی داستان…

  • زیبایی

    مدت زمان مطالعه: 7 دقیقه زیبایی، همیشه جایی برای ابراز وجود دارد، همیشه خواهان دارد و همیشه تصاحب‌اش وسوسه‌برانگیز است، اگرچه می‌گویند زیبایی نسبی است […]

    ادامه‌ی داستان…

  • سگبان

    مدت زمان مطالعه: 15 دقیقه خواجه‌ی پیر، هفتاد قلاده سگ داشت. شمارش دقیق آنها، کاری بود که هر روز می‌کرد. با اینکه شغلش این نبود، […]

    ادامه‌ی داستان…

  • سماور چایی

    مدت زمان مطالعه: 15 دقیقه توی پادگان هر هفته فقط یک بار چایی می‌دادند. چراش فقط به این دلیل بود که می‌گفتند:”نوشیدن چای یک تفریحه! […]

    ادامه‌ی داستان…

  • شلیک به توهم!

    مدت زمان مطالعه: 11 دقیقه حکم تیر داشتیم و به هر جنبنده‌ای که از مرز رد می‌شد باید شلیک می‌کردیم. هر حرکت مشکوکی، هر سایه‌ای […]

    ادامه‌ی داستان…

  • شیب تند!

    مدت زمان مطالعه: < 1 دقیقه رسیدیم سر بالایی، تابلو زده بودند: “با دنده سنگین حرکت کنید!” پس از طی چندصد متر سربالایی به سرازیری رسیدیم […]

    ادامه‌ی داستان…

  • شیفت شب، شیفت روز

    مدت زمان مطالعه: 3 دقیقه داستان کوتاه شیفت شب، شیفت روز بالاتر از قرن، کلمه ای دیگر نشنیدم، دنبال یک واژه جدید، یکتا و خاص […]

    ادامه‌ی داستان…

  • طلا

    مدت زمان مطالعه: 5 دقیقه تمام زندگی، غمِ داشته‌ها و نداشته‌هاست، سراسر مملو از نگرانی‌است بر سر هر آنچه که ما را در گرداگردِ گرداب […]

    ادامه‌ی داستان…

  • غیبت کبری!

    مدت زمان مطالعه: 14 دقیقه صغری و کبری خواهران دوقلویی بودند که تشخیص این‌که کدام صغری است و کدام کبری؟ فقط هنگام صدا کردن و […]

    ادامه‌ی داستان…

  • فانتوم

    مدت زمان مطالعه: 7 دقیقه هیچ چیزی دردناک‌تر از جای خالی نیست. جایی که از ابتدا خالی نبوده بلکه اکنون تبدیل به حفره‌ای شده که […]

    ادامه‌ی داستان…

  • فراموش شده

    مدت زمان مطالعه: 5 دقیقه ساعت، قدیمی‌ترین اختراع بشر است. البته نه آنقدر که ماقبل تاریخ باشد؛ نه آنقدر که پیش از شکل‌گیری ساعت بیولوژیکی […]

    ادامه‌ی داستان…

  • قدرت

    مدت زمان مطالعه: 3 دقیقه جثه‌ای ضعیف داشتم و در کوچک‌ترین برخوردهای بین هم‌سن‌و‌سالان خود بیشترین کتک را می‌خوردم. دوستانم بجای کمک، تشویقم می‌کردند که […]

    ادامه‌ی داستان…

  • کاکا کاظم!

    مدت زمان مطالعه: 9 دقیقه خشونت، تنها چیزی بود که کاظم فکر می‌کرد در خود فروخورده. او با این‌که شریک جنسی داشت ولی با دستان […]

    ادامه‌ی داستان…

  • کر و کور

    مدت زمان مطالعه: 6 دقیقه همسرش به شدت زیبا بود. آنقدر که با صورت نشُسته و شُسته، صورتِ دم صبح و آخر شب نیز همیشه […]

    ادامه‌ی داستان…

  • گناه تنهاترین سرباز شیعه

    مدت زمان مطالعه: 12 دقیقه این داستان واقعی است. سرهنگ همتی، رئیس ستاد فرماندهی، مردی مقتدر و جدی بود و درعین‌حال گاهی هنگام سخنرانی، به‌طرز […]

    ادامه‌ی داستان…

  • گوشواره‌های دخترم

    مدت زمان مطالعه: 23 دقیقه تا وقتی که، سرزمین، سرزمینِ مادری است؛ زبان، زبانِ مادری است؛ جشن پیوند، مراسم عروسی است؛ ماشین عروس و داماد، […]

    ادامه‌ی داستان…

  • مادر پروانه‌ها

    مدت زمان مطالعه: 12 دقیقه زنی داشت سر زا می‌رفت. اما به لطف مراجعه‌ی سریع به بیمارستان، زنده ماند. وقتی شکمش را دریدند، هزاران پروانه، […]

    ادامه‌ی داستان…

  • ماهی کوچولو

    مدت زمان مطالعه: 6 دقیقه دوست دارم بزرگ شوم، کفش‌های پاشنه‌بلند مادرم را بپوشم، دامن بلندش و حتی آن سینه‌بند سفید و خوشگل‌اش! چندین بار […]

    ادامه‌ی داستان…

  • مترسک ها

    مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه داستان کوتاه مترسک ها مترسک ها یکجا جمع شدند؛ آنها به شدت از وضع مزرعه، رفتار دهقان و آزار کلاغ […]

    ادامه‌ی داستان…

  • مداد سیاه!

    مدت زمان مطالعه: 7 دقیقه زنگ مدرسه، گوشخراش و دلهره‌آور بود، اما نه همیشه. وقتی در حیاط مدرسه، وسط بازی و استراحت، زنگ می‌خورد، هول […]

    ادامه‌ی داستان…

  • مرد کاغذی

    مدت زمان مطالعه: 7 دقیقه مرد کاغذی، لقبی بود که رسانه‌ها به او داده بودند. یک قهرمان بود در نظر بسیاری. شبیه مرد آهنی، مرد […]

    ادامه‌ی داستان…

  • مقید به زمان

    مدت زمان مطالعه: 4 دقیقه بسیار سعی میکنم همیشه مقید به زمان باشم و به زمان دیگران هم احترام بگذارم، بارها شده سبب آزار خودم […]

    ادامه‌ی داستان…

  • مَلی و بزرگ‌پاچ!

    مدت زمان مطالعه: 7 دقیقه نامش “سکینه‌خاتون” بود اما همه صدایش می‌کردند: “بزرگ‌پاچ” یعنی دختر ترشیده… ، اوایل اگر کسی به این نام صدایش می‌کرد […]

    ادامه‌ی داستان…

  • مهمان‌نوازی

    مدت زمان مطالعه: 9 دقیقه “مهمون حبیب خداست و روزی‌اش رو با خودش میاره!” این تکیه‌کلام مادرم بود زنی بسیار مهمان‌نواز، آنقدر که حاضر بود […]

    ادامه‌ی داستان…

  • مهمانی خاص!

    مدت زمان مطالعه: 9 دقیقه به یک مهمانی خاص دعوت شدم. مراسمی در بام یک برج مجلل، بالاتر از تمام سطوح اقشار جامعه. در شمالی‌ترین […]

    ادامه‌ی داستان…

  • ناخدا!

    مدت زمان مطالعه: 21 دقیقه از دور صدای مردی که از دامنه‌ی کوه به سمت شهر می‌دوید به گوش می‌رسید؛ نزدیک که شد کتابی در […]

    ادامه‌ی داستان…

  • نازنین

    مدت زمان مطالعه: 8 دقیقه زیباترین، دلرباترین و رویایی‌ترین چیزی بود که به چشمم می‌دیدم یک عروس زیبا که دست در دست شوهرش از پله‌های […]

    ادامه‌ی داستان…

  • ناسازگار

    مدت زمان مطالعه: 5 دقیقه همیشه در هر خانواده‌ای یکی هست که با اطرافیان سر ناسازگاری دارد، جامعه‌ستیز است و در دنیای خودش سیر می‌کند، […]

    ادامه‌ی داستان…

  • نامه‌رسان!

    مدت زمان مطالعه: 7 دقیقه نامه‌رسان بین دو نفر بودم. یکی عاشق بود و دیگری معشوق و چه بسیار که جای این دو عوض می‌شد. […]

    ادامه‌ی داستان…

  • نانوایی آقاجواد

    مدت زمان مطالعه: 3 دقیقه دقیقا دوازده سالم بود که در نانوایی تافتون محله کار می‌کردم چانه‌گیر بودم، روزی پنجاه تومان دستمزد می‌گرفتم از ساعت […]

    ادامه‌ی داستان…

  • نظافتچی!

    مدت زمان مطالعه: 6 دقیقه عاشق زنی شدم که فقط یک‌بار برای نظافت به خانه‌اش رفته بودم. غریبی ما باهم چند دقیقه بیشتر طول نکشید. […]

    ادامه‌ی داستان…

  • همسفران پرواز

    مدت زمان مطالعه: 10 دقیقه اواخر پاییز، در پرواز بازگشت از زاهدان به تهران، همسفر یک بلوچی و یک تهرانی شدم هر سه کنار هم […]

    ادامه‌ی داستان…

  • وصیت عجیب پدرم!

    مدت زمان مطالعه: 8 دقیقه برخی پیش از گرفتن شناسنامه می‌میرند، برخی پیش از گرفتن عقدنامه و بسیاری پیش از نوشتن وصیت‌نامه. این سه نامه […]

    ادامه‌ی داستان…

  • وقتی نمی‌دانی!

    مدت زمان مطالعه: < 1 دقیقه دوستم گفت من آخرش تو را قهوه‌ای می‌کنم! هر دو از این جمله غش‌غش می‌خندیدیم، چون این جمله دو پهلو […]

    ادامه‌ی داستان…

  • یک جای دور

    مدت زمان مطالعه: 5 دقیقه نمی‌دانم چرا؟ اما هرزگاهی ناخوآگاه فکری به ذهنم خطور می‌کند و آن اینکه همه چیز را رها کنم، پَر بکشم […]

    ادامه‌ی داستان…

error: لینک های همرسانی مطلب پایین هر صفحه هست لطفا به اشتراک بگذارید