مدت زمان مطالعه: < 1 دقیقه

گرسنگی به‌شدت به کرکسی پیر فشار آورده بود. او ساعت‌ها در آسمان در حال پرواز بود تا چیزی برای خوردن بیابد، تا این‌که بالاخره لاشه‌ی یک پرنده را دید که روی زمین افتاده. پس به‌سرعت به سوی لاشه‌ی پرنده هجوم برد. در حین نشستن بر لاشه‌ی پرنده، کفتاری که در آن حوالی برای لاشه کمین کرده بود به سوی کرکس حمله‌ور شد و در یک درگیری وحشیانه و نابرابر، کرکس پیر مجبور شد از لاشه، دست بکشد. پرنده‌ی مرده نصیب کفتار شد.

جز چند پَر از لاشه‌ی پرنده که لای چنگال کرکس جا مانده بود، چیزی از شکار عایدش نشد. کرکس پیر به آشیانه‌اش بازگشت و پَرهای پرنده را در لای درز چوب‌های آشیانه‌اش گذاشت تا لانه‌اش گرم‌تر و نرم‌تر شود و درحالی‌که به‌شدت احساس گرسنگی می‌کرد، دوباره به پرواز درآمد تا شاید چیزی برای خوردن بیابد!

0 0 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب پایین هر صفحه هست لطفا به اشتراک بگذارید
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x