گفتم، گفت: عنوان کتابی از اینجانب است که بر گفتگوهایی بر سر چالش‌های روزمره‌ی انسانی تمرکز دارد،
خیلی سخت است که این مجموعه را مجموعه داستان کوتاه نامید اگرچه در تمامی آنها روایتی داستان ‌وار نهفته است اما به واقع اثری از فضاسازی، شخصیت‌پردازی و .. نیست گویی فقط یک گفتگوی ساده است اما در پس این مناظره “من و او” چیزهای زیادی مطرح می‌شود، پرسش‌های زیادی عنوان می‌شود و پاسخ‌های بجا و نابجا… که گاهی شکل طنز بخود می‌گیرد و گاهی شکل درد.
مجموعه روایت:” گفتم، گفت!” مجموعه از گفتگوهای حیاط خلوت حیات ماست که در آینه شفافیت ذهن و برای رهایی و پاسخ به بسیاری از افکار و باورهاست…
همه آنها از یک بحث و ابهام ساده شروع می شود به اوج می رسد و در نهایت فروکش میکند…
شاید بالا و پایین شدن اندک این روایت در چندخط از یک گفتگوی ساده، روایتگر ضربان قلب یک اثر داستان‌وار باشد…

29 تیر 1400

ترحم

گفت:”بیا به هم ترحم کنیم.”گفتم:”این دیگه چیه!؟ منظورت محبته دیگه، نه!؟”گفت:”نه. همون ترحم.”گفتم:”چجوری مثلاً؟”گفت:”وقتی یکی‌مون روی زمین افتاد دست همو […]
8 تیر 1400

زبانِ بدن

گفتم:”این زبانِ بدن چیه که خیلیا ازش حرف میزنن و یاد میدن به همه؟” گفت:”زبانِ بدن یه شکلی از ارتباط […]
26 خرداد 1400

عشق هورمونی

گفتم:”من عاشقش شدم، خانم دکتر!” گفت:”منطقی باش، زیاد رمانتیکش نکن، افزایش هورمون اُکسی‌توسین باعث میشه این حسو داشته باشی.” گفتم:”ولی […]
6 خرداد 1400

شناخت!

گفتم:”چند سالتونه پدر جان!؟”گفت:”۷۰ سال.”گفتم:”کی ازدواج کردید؟”گفت” وقتی ۳۵ ساله بودم.”گفتم:”همسرتون رو کامل می‌شناسین!؟”گفت:” از روزی که ازدواج کردم ۳۵ […]
2 آبان 1399

دو لا

گفتم:”خبر داری دلار چقدر رفته بالا!؟” گفت:”چه فرقی می‌کنه آقا! من و شما دلار خرید و فروش نمی‌کنیم که این‌ […]
29 مهر 1399

نویسنده

گفت:”می‌نویسی که خودت را نشان دهی!؟”گفتم:”نه، می‌نویسم که دیگران خودشان را به من نشان دهند!”گفت:”چطور؟”گفتم:”همه‌ی ما به یک اندازه مشق […]
error: لینک های همرسانی مطلب در سمت چپ صفحه هست دوست داشتی به اشتراک بگذار!