گفتم، گفت: عنوان کتابی از اینجانب است که بر گفتگوهایی بر سر چالش‌های روزمره‌ی انسانی تمرکز دارد،
خیلی سخت است که این مجموعه را مجموعه داستان کوتاه نامید اگرچه در تمامی آنها روایتی داستان ‌وار نهفته است اما به واقع اثری از فضاسازی، شخصیت‌پردازی و .. نیست گویی فقط یک گفتگوی ساده است اما در پس این مناظره “من و او” چیزهای زیادی مطرح می‌شود، پرسش‌های زیادی عنوان می‌شود و پاسخ‌های بجا و نابجا… که گاهی شکل طنز بخود می‌گیرد و گاهی شکل درد.
مجموعه روایت:” گفتم، گفت!” مجموعه از گفتگوهای حیاط خلوت حیات ماست که در آینه شفافیت ذهن و برای رهایی و پاسخ به بسیاری از افکار و باورهاست…
همه آنها از یک بحث و ابهام ساده شروع می شود به اوج می رسد و در نهایت فروکش میکند…
شاید بالا و پایین شدن اندک این روایت در چندخط از یک گفتگوی ساده، روایتگر ضربان قلب یک اثر داستان‌وار باشد…

25 بهمن 1402

قرص!

گفتم:”آقای دکتر اجازه هست بیایم توو؟”گفت:”بفرمایید…”گفتم:”عه آقااای‌ دکتر، این چه سروشکلیه؟ این چه ریخت‌و‌قیافه‌‌ایه؟ چرا اینقد داغون شدین؟ نابود کردین […]
25 بهمن 1402

فشار!

گفتم:”دکتر دقیقا الان داری چیکار میکنی؟”گفت:”فشار خون می‌گیرم.”گفتم:”اون‌ بیلبیلکی که بستی به خودت دست من نیستاا، دست خودته؛ باید فشار […]
19 بهمن 1402

شخصیت!

گفتم:”محدثه تو ۱۵ سالته؛ یکم تربیت یاد مائده بده. این چه خواهریه که داری؟ خیلی پرروِه؛ همش ۱۰ سالشه!”گفت:”والا چی […]
19 بهمن 1402

کنش!

گفتم:”ببخشید چیکاره‌ هستین!؟”گفت:”من؟ کنش‌گر؛ شما چطور؟”گفتم:”من؟ منم واکنش‌گر.”#گفتم_گفتwww.Soroushane.ir
18 بهمن 1402

خمیر ریش!

گفتم:”آقا یه خمیر ریش بهم بده که وقتی خواستم صفایی به صورتم بدم حسابی تیغ روی پوستم سٌر بخوره.”گفت:”متوجهم چی […]
17 بهمن 1402

خرما!

گفت:”رسیده؟”گفتم:”چی رسیده؟”گفت:”خرماها دیگه.”گفتم:”نميدونم؛ مگه خرمای نارس داشتیم که برسه؟”گفت:”چی میگی واس خودت؟”گفتم:”تو چی میگی؛ نکنه توی گلدونا خرما گذاشتی که […]
error: لینک های همرسانی مطلب در سمت چپ صفحه هست دوست داشتی به اشتراک بگذار!