هادی احمدی (سروش):

  • چرا بعضی افراد با حداقل تحصیلات، موفق می‌شوند و برخی با مدارک زیاد، شکست می‌خورند؟
  • چرا باهوشان قعر جدول موفقیت‌ها هستند اما افراد بظاهر خنگ جلوترند؟
  • چرا بعضی آدم‌ها فرصت‌‌های انبوه دارند و بعضی دیگر نه؟
  • آیا هوش بیشتر باعث موفقیت می‌شود یا مهارت‌های اجتماعی؟
  • چرا بعضی افراد پس از شکست سریع برمی‌خیزند و برخی دیگر ناامید می‌شوند؟
  • نقش شبکه‌ها و روابط اجتماعی در موفقیت واقعی چیست؟
  • آیا موفقیت تصادفی است یا نتیجه‌ی نظم و برنامه‌ریزی طولانی؟
  • چرا برخی افراد انگیزه و اشتیاق بیشتری برای رسیدن به هدف دارند؟
  • آیا موفقیت پایدار است یا بیشتر محصول لحظات کوتاه و شرایط موقتی؟

در یک کلام آیا موفقیت‌های ما شانسی است؟ می‌شود موفقیت را پیش‌بینی کرد؟ برای پاسخ به این پرسش چند چیز را زیرورو کردم پیش از همه، علیت را.

از بین تمام مکاتب و نظریه‌ها، قدیمی‌ترین نظریه‌ای که واقعاً هنوز اعتبار دارد و مبنای تفکر مدرن هم هست، نظریه‌ی علیت و اصل دلیل کافی است. اصالت و صحت این نظریه حدود ۲۵۰۰ سال قدمت دارد و ریشه‌اش به فلاسفه‌ی پیش‌سقراطی برمیگردد.
گویا این نظریه چنان بنیادی است که بدون آن نه علم ممکن است، نه استدلال منطقی، نه حتی گفت‌وگو.
بسیاری از نظریات با گذر زمان رنگ باختند اما علیت هنوز معتبر است؛ چرا؟ چون تاکنون همه‌ی علوم تجربی بر آن بنا شده‌اند: فیزیک، زیست‌شناسی، شیمی، متافیزیک، علم، منطق، ریاضیات، فلسفه ذهن، اقتصاد و…
هر پژوهش علمی در دنیا بر یک جمله استوار است: که هر پدیده‌ای یک علت دارد.
حتی فیزیک کوانتوم هم علیت را نابود نکرد؛ فقط نوع آنرا تغییر داد به علیت احتمالاتی و حتی ذات بنیادی ذرات. بعبارتی از یک علت خطی و ساده قطعی رفت بسمت احتمالات و آماره‌های پیچیده و غیرخطی.
×××
در فیزیک کلاسیک، فرض بر این است که اگر شرایط اولیه‌ی یک سیستم را کاملاً بشناسیم، آینده‌ی آن کاملاً قابل پیش‌بینی است؛ این دیدگاه به جبر لاپلاسی هم تعبیر می‌شود.
اما در فیزیک کوانتوم، پیش‌بینی دقیق ممکن نیست، نه بدلیل بی‌نظمی یا تصادف فلسفی، بلکه چون خود نظریه فقط احتمال رخدادها را توصیف می‌کند، نه علت آن‌ها را. یعنی از آنجایی که ذره خودش تصمیم می‌گیرد کجا باشد تعیین یا پیش‌بینی جایگاهش دشوار است؛ با این‌حال تو می‌توانی ذره را در چارچوبی که خودت ساختی محدود کنی و احتمال وقوع نتیجه‌ی دلخواه را تقریباً به یقین برسانی؛ اما حذف کامل احتمالاتِ بنیادین ــ مگر در عمل و نه در اصل ــ ممکن نیست.
بعبارتی ذره در ذات خود، تصادفی یا احتمالاتی عمل می‌کند، اما می‌توان مسیرهای محدود و قانون‌مند برایش درنظر گرفت و ما با مهندسی محیط، از این احتمالات، نظم و پیش‌بینی بسازیم. یعنی یک تله‌ی کوانتومی.
×××
تله‌ی کوانتومی یعنی یک تله برای ذره؛ و ذره‌ی اسیر شده در درون تله، “انتخاب می‌کند” کجا باشد، اما فقط بین نقاط یا حالت‌هایی که تله به او اجازه می‌دهد!
همین ایده، مبنای زیبایی شد برای هوش مصنوعی و ساخت تراشه‌های کوانتومی!
در کلامی دیگر، ذره هنوز سرکش،آزاد و احتمالی عمل می‌کند، اما احتمالات محدود و کنترل‌شده. بااین‌وجود با با یک تله‌ی کوانتومی می‌توانیم ذرات را رام کنیم! می‌توانیم احتمال جایگاه و حالت آن را پیش‌بینی کنیم که تقریباً در همان محدوده ظاهر می‌شود یا نه؟ این همان چیزی است که می‌گوییم: نظم مهندسی‌شده تا احتمال ذاتی ذره را به یک خروجی قابل استفاده و پیش‌بینی تبدیل ‌کنیم.
پس تله‌ی کوانتومی، ذره را در چارچوب محدود خودش نگه می‌دارد؛ آزادی ذره هنوز احتمالی است، اما نظم‌ مهندسی تله این احتمال را به یک خروجی تقریباً قطعی تبدیل می‌کند.
بنابراین جهان تماماً تصادف نیست بلکه نیمه‌تصادفی است: تصادف در سطح بنیادی است، اما قانون‌مند و قابل پیش‌بینی در سطح عمل و در سطح کلان!
در سطح ذرات بنیادین:
اندازه‌گیری یک ذره، حالت ذره‌ی دیگر را تعیین می‌کند. حالت ذره‌ی دیگر در احتمالات و رفتار بنیادین ذرات نهفته است و در آخر رفتار تک‌تک ذرات نیمه‌تصادفی و غیرقطعی است.

در مقیاس بزرگ (میلیون‌ها ذره): وقتی ذرات را یک‌جا اندازه‌گیری کنیم، اثر نوسانات فردی و تکی هر ذره خنثی می‌شود.
میانگین‌ها و رفتار آماری کل سیستم قابل پیش‌بینی می‌شوند. این یعنی نظم و پیش‌بینی در مقیاس بزرگ وجود دارد.
کوانتوم نشان می‌دهد که حتی وقتی جهان در سطح بنیادین نیمه‌تصادفی است، در مقیاس بزرگ با نگاه آماری، نظم و پیش‌بینی‌پذیری وجود دارد. بنابراین: همه‌چیز تصادف نیست، بلکه تصادف واقعی و غیرقابل خنثی و غیرقابل پیش‌بینی تنها در لایه‌های زیرین و کوانتومی چند ذره رخ می‌‌دهد.
×××
جبر آقای لاپلاسی اگرچه برای فیزیک کلاسیک نوشته شده و امروزه مردود است اما بگمانم هنوز جای بحث دارد و در فیزیک کوانتوم هم جواب می‌دهد؛ او گفته: اگر کسی در لحظه‌ی معینی موقعیت و سرعت تمام ذرات جهان را بداند، می‌تواند گذشته و آینده‌ی جهان را کاملاً پیش‌بینی کند. اگر برداشت ما از “تمام ذرات” به معنای تک تک ذرات باشد (یکجور اندازه‌گیری جزیی یا جزيی‌نگری) این پیش‌بینی قطعی نیست و کوانتوم آنرا رد می‌کند-چراکه طبق اصل عدم قطعیت هایزنبرگ مانع از دانستن همزمان موقعیت و سرعت دقیق می‌شود. بنابراین پیش‌بینی قطعی در سطح تک‌ذره‌ها غیرممکن است.- اما اگر برداشت ما از “تمام ذرات” به معنای اندازه‌گیری یکجای تمام ذرات باشد (یکجور اندازه‌گیری کلی یا کلی‌نگری) این پیش‌بینی نزدیک به یقین است و کوانتوم آنرا ممکن می‌سازد هرچند تخیلی بنظر می‌رسد!
اما یک چیزی را نشان می‌دهد و آن کلی‌نگری یا کوانتوم در سطح کلان است.
درنتیجه جبر لاپلاسی، اگر با نگاه آماری و جمعی به کوانتوم تفسیر شود، هنوز یک ایده‌ی معتبر برای مقیاس بزرگ است.
بعبارت دیگر: حتی در دنیای نیمه‌تصادفی کوانتومی، نظم و پیش‌بینی در مقیاس کلان برقرار است، و تصادف واقعی فقط در لایه‌های بنیادین چند ذره رخ می‌دهد.
×××
بر اساس دانش امروز: هیچ پدیده‌ی شناخته‌شده‌ای بی‌علت نیست ولی نوع علت‌ها متفاوت‌اند؛ یعنی نوع جهان با نوع علیت تعریف می‌شود. یا بهتر بگویم در جهان فیزیک کلاسیک علیت قطعی است و در جهان کوانتوم علیت، احتمالاتی.
بطور کل در سیستم‌های پیچیده علیت شبکه‌ای، چندگانه، غیرخطی،مغز/آگاهی و.. نیز در هیچ‌کدام بی‌علتی نداریم؛ فقط علت، ساده و خطی نیست. بااینحال بعضی‌ها فکر می‌کنند همه‌چیز تصادفی است و هیچ‌چیزی قابل پیش‌بینی نیست یعنی پیش‌بینی‌ناپذیری را با بی‌علتی قاطی می‌کنند. لفظ همه‌چیز تصادفی است خود قطعیتی دارد که با اصل عدم قطعیت در تضاد است! مگر آن‌که منظور از همه‌چیز شبیه تمام ذرات یک چیز کلی باشد! نه تک‌تک.
اگر تک‌تک باشد بله شبیه ذرات همه‌ چیز تصادفی است اما همه‌ی ذرات بعنوان همه‌چیز نیمه‌تصادفی است!
×××
در همه‌جا الگوهای علی یا شبه‌علی حاکم‌اند، اما در عمیق‌ترین لایه‌ها علیت به معنای کلاسیک از کار می‌افتد یا جای خود را به احتمالات می‌دهد.
هایزنبرگ، پدر مکانیک کوانتوم، می‌گفت: "در بنیاد طبیعت، ما دیگر از علتِ دقیق نمی‌گوییم، بلکه از احتمالِ وقوع خواهیم گفت".
به بیان فلسفی‌تر: علیت در کوانتوم از “ضرورت” به “احتمال” تغییر شکل داده؛ اما هنوز رابطه‌ای هست: یک نوع گرایش طبیعی به نتیجه، نه یک زنجیر قطعی. براستی آنچه که بعنوان تصادف ازش یاد می‌شود چیزی نیست جز نقاب نظم!
تصادف، نقابِ نظم است؛ آن‌که ژرف‌تر می‌بیند، حتی در بی‌نظمی نیز ضرورت را حس می‌کند.
×××
پیش‌بینی در کلی‌نگری نزدیک به یقین است اما هرچه جزیی‌تر شویم ناموفق‌تریم!
این یعنی در حالت کلی‌نگری: پیش‌بینی ما نزدیک به یقین است بطور مثال وقتی به میلیون‌ها یا میلیاردها ذره نگاه آماری می‌کنیم:
o نوسانات فردی(تکی) خنثی می‌شوند،
o خواص میانگین و کل سیستم تقریباً قطعی و قابل پیش‌بینی هستند.
مثال: رسانایی یک فلز، دما، فشار به طور دقیق قابل پیش‌بینی‌اند، حتی اگر تک‌تک الکترون‌ها قابل پیش‌بینی نباشند.
در مقابل جزئی‌نگری سبب پیش‌بینی دشوار و ناموفق می‌شود بطور مثال وقتی می‌خواهیم رفتار تک‌ذره‌ها یا ذرات محدود کوچک را پیش‌بینی کنیم:
o اصل عدم قطعیت هایزنبرگ و رفتار احتمالی ذرات ، پیش‌بینی قطعی را غیرممکن است.
• مثال: مسیر دقیق یک الکترون در اتم فقط می‌توان احتمال حضورش در نقاط مختلف را گفت.

درنتیجه پیش‌بینی در مقیاس کلان و آماری نزدیک به یقین است پس نتایج شانسی نیست!

×××

امروزه برخی می‌گویند: زندگی و موفقیت انسان‌ها تحت تأثیر شانس و تصادف است. خب برگردیم به بحث خودمان: در سطح کلان و مقایس بزرگ گفتیم کوانتوم میتواند پیش‌بینی‌پذیر باشد. در سطح ذره هم با نظم‌مهندسی می‌توان با ایجاد تله برای احتمالات ذره موقعیت آنرا محدود کرد با یک پیش‌بینی نادقیق اما بسیار محتمل!

ولیکن این نکته مهم است آیا موفقیت انسان تصادفی است؟ آیا انسان یک ذره‌ی تکی است یا یک مقیاس کلی؟ آیا موفقیت انسان با فیزیک کلاسیک باید توضیح داده شود یا کوانتوم؟ در حد ذره یا در حد کلان؟

برای پاسخ جمع‌بندی می‌کنم:

  • انسان تک‌ذره‌ای نیست: انسان یک سیستم کلان است؛ میلیاردها سلول، تریلیون‌ها مولکول، شبکه‌های عصبی، تعاملات اجتماعی و محیطی. بنابراین رفتار انسان را نمی‌توان با قوانین دقیق تک‌ذره‌ای کوانتوم توضیح داد. در عوض، می‌توان به مقیاس بزرگ و کلان نگاه کرد، جایی که نظم آماری و میانگین‌ها اهمیت پیدا می‌کنند.
  • در سطح تک‌ذره‌ای (میکروسکوپی): عوامل کوچک و احتمالات بنیادین، مانند شانس و فرصت، ممکن است نقش داشته باشند شبیه گفته‌های نسیم نیکلاس طالب در کتاب فریفته‌ی تصادف
  • ولی در سطح کلان و آماری: ویژگی‌های پایدار انسان (استعداد، تلاش، محیط، شبکه‌های اجتماعی) و نظم آماری در جمعیت‌ها پیش‌بینی نسبی موفقیت در مقیاس بزرگ ممکن می‌کند. شاید کوانتوم: فقط وقتی به اتفاقات ریز و بنیادین، یا فرصت‌های احتمالی کوچک نگاه می‌کنیم، کاربرد دارد.

ولیکن فیزیک کلاسیک / قوانین آماری و یا فیزیک کوانتومی مقیاس بزرگ: برای توضیح موفقیت انسان در مقیاس کلان و رفتار سیستم‌های پیچیده بهتر است. این یعنی: انسان یک سیستم کلان است و موفقیت او ترکیبی از عوامل آماری و فرصت‌های احتمالی بنیادین است. کوانتوم در سطح ذرات و فرصت‌های کوچک اثر دارد، اما پیش‌بینی موفقیت در زندگی انسان را بیشتر می‌توان با نگاه کلان و قوانین آماری (شبیه فیزیک کلاسیک) تحلیل کرد.

تو مدرک گرفتی اما کاربردی نیست؛ حقوق می‌گیری اما شاکی هستی درحالیکه همین حقوق و همین شکایت را دوست داری وگرنه تغییرش می‌دادی؛ سابقه‌کار داری ولی مرتبط با شغل جاری یا آتی نیست؛ درسی خواندی ولی منطبق با نیاز بازار نیست؛ شبکه‌ای از آدم‌ها داری ولی هیچ خروجی از آنان نمی‌گیری، باهوشی ولی هوشت را درهیچ زمینه‌ای به عینیت درنمیاوری، پرانگیزه‌ای ولی هدف نداری و... پس موفق هم نخواهی شد. چه برسد به پیش‌بینی‌اش.

من مذهبی نیستم اما به ضرب‌المثل "از تو حرکت از خدا برکت" باورمندم و گویای این مطلبم است با این تاکید که این حرکت باید معنادار و قابل اندازه‌گیری باشد وگرنه هدررفتنیاست و برکتی بهمراه ندارد این همان جهان ترکیبی را نشان می‌دهد که اقدامات ما در جهت موفقیت، همیشه همراستا با توجه خدا /طبیعت یا ذات بنیادی ذرات در سطح کلان می‌شود؛ بعبارتی برای آنکس که نمی‌داند کجا برود باد موافق هم نخواهد وزید!

موفقیت‌های تو تماماً شانسی و ناشی از تصادفات نیست؛ تو نباشی و تو نکنی، نه موفقیتی وجود دارد و نه شانسی هست!
www.Soroushane.ir


5 1 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب در سمت چپ صفحه هست دوست داشتی به اشتراک بگذار!
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x