من هادی احمدی هستم؛ نویسنده، شاعر و مدرس ITIL.
بهشدت وسواس دارم روی سبک منحصر نوشتن، معنا و پیام!
اینجایی که هستید وبسایت من است؛ وبسایت شاعری بنام سروش که بهمنظور به اشتراکگذاری آثار، ایدهها، مقالات، دانستنیها و تجربیاتم ایجاد شده. هر صفحهاش، داستانی منحصر به فرد دارد و نگاهی عمیق و چند بعدی را داراست که بیپروا نوشتمش؛ از مطالب آموزندهی تخصصی در حوزهی فناوری اطلاعات و ITIL گرفته تا روزنویسهای دغدغهوار، صفحاتی از کتابهایم، اشعار و…
اینجا مکانی است برای کشف، یادگیری و آگاهی؛ شما را از دانستیهایم بینصیب نمیگذارم پس مرا از نظراتتان بینصیب نگذارید. حرفهای تازهای دارم که بسیاری از آنها را نوشتهام و خواهم نوشت. حرفهای مگو، حرفهای بیپروا، تابوهای شکستنی!
بیصبرانه منتظرم تا ببینم این نوشتهها چه کمکی به شما کرده؟
آقای فرجی:"احمدی؟... تو نه داداشت... هادیو میگم، هادی احمدی؟... حواست کجاس؟ مگه با تو نیستم فردا به مادرت میگی بیاد مدرسه."
-آقا اجازه؟ چرا؟
-حرف اضافه نباشه؛ فقط میگی زود بیاد."
×××
معلمم آقای فرجی- انسانی بسیار شریف، دلسوز و دوستداشتنی بود- آنروز بطرز عجیبی خیلی عصبانی دیده شد؛ بااینکه درس و مشقم همیشه افتضاحتر از داداشم بود -همانی که شاگرد اول مدرسه و همکلاسیام نیز بود- اما این مدت خبری از مشق و امتحان و بیانضباطی نبود؛ پس چرا آقای فرجی...
به یک رستوران بزرگ سنتی خیلی شیک دعوت شدیم، یک فضای بسته و پر ممه و بسیار شلوغ و مملو از همهمه!
همزمان در بالای سالن، موسیقی زندهی سنتی هم پخش میشد و چنان سروصدا میپیچید که حس میکردی وسط عروسی هستی....
×××
یکییکی فریاد میزدند:"ایولا... جان.... دمت گرم.... حال دادی... عشقی... آخ چه حالی میده... آقاسی بخون... مرغ سحرو بیا..."
یکی قر میداد؛ یکی ران مرغ را موسیقیوار در هوا میرقصاند و میبلعید، یکی گوشتکوب را در آسمان توی دیزی میکرد...
ثانیه، دقیقه، ساعت، روز، هفته، ماه، سال... و سال نوری!
دورترین بازهی زمانی (فاصلهی زمانی!) ثبتشده در طبیعت و فیزیک، فعلاً همین "سال نوری" است.
سال نوری، نه بر پایهی تقویم هجری، میلادی یا شمسی است؛ و نه مبدأ آن، هجرت فلان پیامبر است و نه حرکت فلان خورشید. مبدأش، نورِ ساطعشدهست و مقصدش، نورِ رؤیتشده.
×××
هرچه فاصلهها بزرگتر شوند، نور با تأخیر بیشتری به چشم ما میرسد که شبیه دیدن یک ستاره در آسمان، این تأخیر گاهی بسیار زیاد میشود....
و هزاران مطلب منحصر و یکتا را از این شیدای نوشتن بخوانید….