من هادی احمدی هستم؛ نویسنده، شاعر و مدرس ITIL.
بهشدت وسواس دارم روی سبک منحصر نوشتن، معنا و پیام!
اینجایی که هستید وبسایت من است؛ وبسایت شاعری بنام سروش که بهمنظور به اشتراکگذاری آثار، ایدهها، مقالات، دانستنیها و تجربیاتم ایجاد شده. هر صفحهاش، داستانی منحصر به فرد دارد و نگاهی عمیق و چند بعدی را داراست که بیپروا نوشتمش؛ از مطالب آموزندهی تخصصی در حوزهی فناوری اطلاعات و ITIL گرفته تا روزنویسهای دغدغهوار، صفحاتی از کتابهایم، اشعار و…
اینجا مکانی است برای کشف، یادگیری و آگاهی؛ شما را از دانستیهایم بینصیب نمیگذارم پس مرا از نظراتتان بینصیب نگذارید. حرفهای تازهای دارم که بسیاری از آنها را نوشتهام و خواهم نوشت. حرفهای مگو، حرفهای بیپروا، تابوهای شکستنی!
بیصبرانه منتظرم تا ببینم این نوشتهها چه کمکی به شما کرده؟
"تهش اینه که همگی زر مفت میزنیم دیگه؛ مگه غیر از اینه؟"
در جهان نسبیت و انبوه متغیرها، دست یازی به یک چیز ثابت و همیشگی، بهشدت خطرناک و نادرست است. گاهی تمام وقفههای ما بخاطر ماندن در این ثباتهاست.
درحالیکه دیتابیس با رابطه و بدون رابطهی این جهان هستی، سرشار از متغیرهایی است که حتی شبیه صفر، صاحب مقدارند اما اکنون مقداری ندارند!
×××
با خوانش صدها کتاب و شیرجه رفتن توی هزاران آدم و دیدگاه به این نتیجه رسیدم که...
وقتی گرسنهای، واکنشت میتواند آتش زدن بدنت باشد.
وقتی بیگناهی، واکنشت میتواند تن به دار زدن باشد.
وقتی به بنبست میرسی، واکنشت میتواند تن به دیوار زدن باشد.
وقتی بیکاری، واکنشت میتواند تن به هرکاری سپردن باشد.
وقتی بیماری، واکنشت میتواند بدن را به نابودی هدایت کردن باشد.
×××
هیچکس مطلقاً سیاه یا مطلقاً سفید نیست؛ و آدمها در شرایط متفاوت، واکنش متفاوتی دارند.
یکی هست با بیماری میجنگد؛ از بیکاری، کار میآموزد و از پوچی، پر بودن را نمایان میکند و یکی برعکس و...
از آنجایی که خاطرات سه سالگی را هم به یاد دارم فکر میکنم همان حول و حوش بود که پیرمردی ترسناک با عینک ته استکانی به منزلمان آمد؛ روبرویم نشست؛ عین میزبان، زیرم پتو انداخت در پشتم یک پشتی گذاشت. سپس آینهای در برابرم نهاد و مادرم به آرامی شلوار از پایم بیرون کشید و داشت حواسم را پرت میکرد.
یک آن سوزش عجیبی حس کردم و تا گریهام درآمد دایه، مشتم را پر از سکههای ۵ ریالی کرد...
و هزاران مطلب منحصر و یکتا را از این شیدای نوشتن بخوانید….