زیر سایهی او بزرگ شده بود به همینخاطر هیچوقت آفتاب را ندید! #کاریکلماتور #واژه_گردان پانوشت: پناه، چتر حمایت است و پناهگاه، گاه محفل خیال است و گاه آغوش وصال و […]
مدیری بیمنطق و سختگیر داشتم بیخود و بیجهت به هرکاری که میکردم ولو به نحو احسن (حداقل به نظر خودم!) بازخورد منفی داشت و همیشه چیزی برای گیر دادن در […]
از فاصلهی کم، نزدیک به چند متر مانده به او، پیرزنی دوستداشتنی و آرام با موهای حنایی، صورت گِرد و لُپهای برآمده به نظر میرسید، دقیقاً شبیه همان تصویری که […]
از وقتی که بیکار شدم، یکسال میگذرد، تلاش زیادی کردم که تن به اینکار ندهم، دست به هر کاری زدم کارهایی که دوست داشتم و نداشتم را امتحان میکردم تا […]
هیچ شانسی بالاتر از این نیست که همین الان، زندهاید و نفس میکشید …! این شانس بیشتر از آنکه نتیجهی تصمیمات و محافظهکاریهای تو باشد نتیجهی یک اتفاق خوشایند است. […]
گفتیم:”بهراستی تو بهترین پیامآور خدا هستی، تو به ما آموختی که زندگی، دارمکافات است و راهی دشوار؛ که با دلسپردن به آموختههایت، میشود هموار. سبب شدی تفاوت حلال و حرام […]
با خانمی آشنا شدم که تحصیلات فوقدکتری مغز و اعصاب داشت، یک ایرانی ساکن کانادا که تحصیلات عالیهاش را آنجا گذرانده بود اما به عشق وطن چندین سال هست که […]
نامش “سکینهخاتون” بود اما همه صدایش میکردند: “بزرگپاچ” یعنی دختر ترشیده… ، اوایل اگر کسی به این نام صدایش میکرد خیلی سریع و خشن به او حملهور میشد هرجایی هم […]
شهر گمشده، از رؤیاهای ماجراجویانی بود که به طمع به دست آوردن جواهرات و عتقیههای آن لحظهای دست از اندیشیدن و جستوجوی آن برنمیداشتند. گویی یافتن آن به معجزهای میمانْد […]
این را برای جـهازش بافته بود. سالها با اشک نگاهش، گلهای فرش را آب میداد و گرهای که میزد گـرهای را از کار خود باز شده میپنداشت. چیزی به نزدیکشدن […]
داستان کوتاه چکیده! ” از روزی که قرار شد تا با راهنمایی استاد ارجمندم آقای (جی، اس)، تز دکترای خود را در زمینه” تأثیر زیست شناسی بر جامعه شناسی” ارایه […]