بزرگ شدی!

مدت زمان مطالعه: < 1 دقیقه

با کلارا یک بیزینس‌من موفق اروپایی مدتی گفتگو داشتم از وضعیت زنان ایران گفتم و از زنان کشورش گفت.
بحث رسید به اینجا که توی دوران بلوغ با یک دوست پسر مصری برای اولین بار رابطه‌ی جنسی داشته. درست همان لحظه، پدرش اتفاقی آنها را می‌بیند و در همان حین، پسر عریان، دستپاچه پا به فرار می‌گذارد و کلارا هم به شدت احساس شرمندگی کرده بود.
گفتم:”واکنش پدرتان چه بود؟”
گفت:”هیچی. خیلی ناراحت شد!”
داشتم فکر می‌کردم باید هم ناراحت شده باشد و حتی ممکن است برخورد تندتری کرده باشد به ‌هرحال یک مرد غریبه با دخترش همبستر شده بود آن هم غیرقانونی!
پس گفتم:”همین؛ فقط ناراحت شد!؟”
گفت:”بله، ناراحت شد از اینکه ما را اتفاقی در آن وضعیت دید؛ نه از اینکه ما این کار را کردیم!”
پرسیدم:”بعدش چی شد!؟”
گفت:”ما باور داریم خیلی از چالش‌ها را زمان حل می‌کند. باید به همدیگر فرصت می‌دادیم. من شرمنده بودم که هضم این اتفاق برای پدرم کمی سخت باشد، او نیز شرمنده بود که مرا با آن وضعیت ناجور دیده. تا آنکه هفته بعد از آن حادثه، پدرم یک آپارتمان برایم خرید و گفت تو دیگر بزرگ شدی از این به بعد باید مستقل باشی و راحت‌تر زندگی کنی!”

0 0 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب پایین هر صفحه هست لطفا به اشتراک بگذارید
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x