مدت زمان مطالعه: < 1 دقیقه

صفحه‌ی حوادث روزنامه، تصویری از خروج یک قطار دهلی‌نو- بمبئی را نشان می‌داد که از ریل خارج شده و در مجموع پنجاه کشته و زخمی در پی داشته​ است.

او مسافری بود که آن روز در واگن انتهایی قطارِ حادثه‌دیده حضور داشت. اما خوش‌بختانه در آن حادثه آسیبی ندید و امروز که روزنامه را می‌خواند باز در قطار دیگری است تا برای تنظیم یک قرارداد مالی، از دهلی‌نو به بمبئی برود.

با خود گفت: «خدا را شکر! شانس آوردم در حادثه‌ی دیروز اتفاقی برایم نیفتاد وگرنه معلوم نبود الان کجا بودم!»

تصویر حادثه‌ی وحشتناک دیروز را هرگز نمی‌توانست از ذهنش پاک کند و دلهره‌ای غریب سراسر وجودش را فرا گرفته بود. امید چندانی هم به رسیدن این قطار نداشت. اما چه می‌توانست بکند؟ چرا که ما همه بارها برای زندگی از چیزهایی که انتظار آن‌ها را هم نداریم، باید با خطر مرگ روبه‌رو شویم و او هم می‌بایست در جلسه‌ی تنظیم قرارداد مالی‌اش حضور یابد. خطر و احتمال تصادفی دیگر هر لحظه وجودش را می​آزرد. بالاخره قطار به مقصد رسید، بی‌هیچ اتفاقی!

مأموران تک‌تک واگن‌ها را بررسی می‌کردند تا مبادا کسی جا مانده باشد. در یکی از واگن‌ها پیرمردی روزنامه به​دست را که روی صندلی خوابیده بود، دیدند. جلو رفتند که بیدارش کنند؛ اما او بیدار نشد. او مرده بود!

مأمور روزنامه‌ی دست او را نگاه کرد.

صفحه‌ی حوادث روزنامه، تصویری از خروج یک قطار دهلی‌نو ـ بمبئی را نشان می‌داد که از ریل خارج شده و در مجموع پنجاه کشته و زخمی در پی داشته است!

0 0 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب پایین هر صفحه هست لطفا به اشتراک بگذارید
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x