وقتی سوزان روشن، با لوندی میخواند: “پر دلشوره شدم پر تشویش، همهی تنم آتیش، انگار عاشق شدم عاشق…” تمام بدنمان گر میگرفت و سوزان میشد. دقیقا این ترانه، آن لحن طنازانهی سوزان و لبریز شدن کاسهی بلوغ از کرهی آب شدهی هورمونهای نوجوانی، حسرتی بود که باید به یک قرص نان میمالیدی و میل میکردی وگرنه ديوانه میشدی. ولی هیچ راه مفری برای تخلیهی این حجم از “آتیش” سوزان نمییافتیم. تقصیر سوزان و ترانهاش نبود تقصیر ما و هورمونها هم نبود. ××× بجای کرهخوری، باید قرآن را با صوت میخواندیم وگرنه نمره نمیگرفتیم. هیچ چیزی تلختر ازاین نبود که با صدای نکره و اجباری، آیاتی را بخوانی که اصلآ نمیفهمی چیست. صوت ناسوز و نکره، آب سردی بود بر سوزانی آن کره. هر کرهای که در دل داشتیم با صوت سوزان، آب میشد و با صوت قرآن، یخ میزد. همین شد که کرهی بدن اکثر دختران و پسران دههی شصت، بجای آنکه مصرف شود، فاسد شد. ازبس هی آب میشد و هی یخ میزد! ××× سوزان پیر شد، قرآن پیر شد. دههی شصت پیر شد و ترانهها هم پیر شدند. ترانههای امروزی شبیه آتشفشان نیستند و جایی از بدن را ذوب نمیکنند فقط آدم را به “تکون بده کلهت، یا کلا تکون بده …” ساسی و ماسی و عاصی سوق میدهند و فقط بدنلرزه بهمراه دارد؛ درست شبیه زمینلرزه. با اینحال دههی شصتیها کلا از سرجایشان تکان نمیخورند، چه در رقص، چه در تکان دادن کله و باسن و چه در اعتراضات. کرهی بدن این آدمها بدجوری ماسیده! ××× راستی خبردار شدم آن معلم قرآن که بخاطر اینکه صوت سوزان نداشتم به من ۵ داد؛ مُرد! آن روزها هم مُردند… #مهسا_امینی#برهان_الیاسی www.Soroushane.ir