مدت زمان مطالعه: < 1 دقیقه


قاب عکس دوران جوانیِ پیرمرد، تمام دلبستگی و عشقِ گذشته‌ی شیرین او بود. هر روز قاب را در دست می‌گرفت و بیش‌تر اوقاتِ خود را به تماشای آن می‌گذراند، قابی که تمام رؤیاهای خود را در آن می‌دید؛ تصویری از آن‌چه که بود. یاد روزهایی می‌افتاد که فقط صحنه‌ای از آن‌همه خاطرات میان چهارضلعِ قاب، محصور شده بود. تا این‌که روزی ناخودآگاه در حین تماشای آن، قاب عکس بر زمین افتاد و شکست.

پیرمرد دیگر در خانه نمی‌ماند، چون قابی که دلبستگی‌اش در‌ آن محصور شده بود، شکسته بود.

0 0 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب پایین هر صفحه هست لطفا به اشتراک بگذارید
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x