مدت زمان مطالعه: < 1 دقیقه

معلم، سر کلاس حاضر شد. کتاب را دستش گرفت و رو به دانش‌آموزان کرد و گفت: «خب، همه دفترهای‌شان را باز کنند که وقتْ وقتِ دیکته است!»

همه‌ی دانش آموزان، یکی فقیر یکی غنی، یکی دانا دیگری نادان، از شاد و غمگین، از امیدوار و مأیوس، از دل‌آزرده و دل‌آزار، از نالان و حیران، از باجرئت و ترسو، همه و همه، دفترهایشان را باز کردند تا آن‌چه را که معلم می‌گوید، بنویسند و معلم که به حال همه‌ی آن‌ها واقف بود شروع به گفتن دیکته کرد.

گفت: «همه بنویسید: تولد، ترحم، تمایل، تناسب، تداوم، تلاش، تکرار، کهولت و سرانجام…»

بعد با حسرتی توأم با آهی دردناک از تکرار آن‌چه روی می‌داد، ادامه داد: «نقطه سرخط!»

0 0 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب پایین هر صفحه هست لطفا به اشتراک بگذارید
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x