روئین‌تن!

مدت زمان مطالعه: < 1 دقیقه

روئین‌تن!
انداخت اگر کشتی، بر ساحل من لنگر
پهلو بگرفت آن تن در این تن افسونگر
می‌رفت و ولی برگشت از شدت دلتنگی
چون دید که تنهایم از غصه‌ی عصیانگر
با او که در این عشقم، امواج بشو آرام
آرام گرفت است او، خیزابه‌ی ویرانگر
از ترکش امواج و از ترس خروشانی
بر من که پناه آرد این کشتی آهنگر
بر گِل که نشست این بار، بر دل نرود مشکل
انداخت اگر لنگر، بلعید اگر کنگر
با موج توافق شد در جبهه‌ی دلدادن
بستیم که آتش‌بس، تا ترک شود سنگر
آهن که رَود در گِل، گِل با تن او خوشگل
این دُرّ گرانقدری است از منظر روشنگر
برهم زده آتش‌بس امواج خروشان هم
گفتم چه کنی بدبخت از حسرت طغیان‌گر؟
این گِل که شده آهن، آهن که شده چون گِل
درهم که فرو رفتیم این عشق که شد لنگر
ما یک نفریم اکنون، یک کشتی روئین‌تن
یک قدرت بی‌همتا، جز این که به آن منگر!
www.Soroushane.ir

0 0 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب پایین هر صفحه هست لطفا به اشتراک بگذارید
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x