گفتم، گفت: عنوان کتابی از اینجانب است که بر گفتگوهایی بر سر چالش‌های روزمره‌ی انسانی تمرکز دارد،
خیلی سخت است که این مجموعه را مجموعه داستان کوتاه نامید اگرچه در تمامی آنها روایتی داستان ‌وار نهفته است اما به واقع اثری از فضاسازی، شخصیت‌پردازی و .. نیست گویی فقط یک گفتگوی ساده است اما در پس این مناظره “من و او” چیزهای زیادی مطرح می‌شود، پرسش‌های زیادی عنوان می‌شود و پاسخ‌های بجا و نابجا… که گاهی شکل طنز بخود می‌گیرد و گاهی شکل درد.
مجموعه روایت:” گفتم، گفت!” مجموعه از گفتگوهای حیاط خلوت حیات ماست که در آینه شفافیت ذهن و برای رهایی و پاسخ به بسیاری از افکار و باورهاست…
همه آنها از یک بحث و ابهام ساده شروع می شود به اوج می رسد و در نهایت فروکش میکند…
شاید بالا و پایین شدن اندک این روایت در چندخط از یک گفتگوی ساده، روایتگر ضربان قلب یک اثر داستان‌وار باشد…

23 خرداد 1399

جنگ

گفتم:”بازم که اسحله‌ات رو ورداشتی کجا میری!؟”گفت:”برای دفاع، باید جنگید!”گفتم:”جنگ، ننگه!”گفت:” ما آغازگر جنگ نبودیم و جنگیدن برای دفاع رو […]
11 اردیبهشت 1399

برادر معتاد

گفتم:”یه برادر بیکار دارم که معتاد هم هست خیلی تلاش کردم تا به روال عادی زندگی‌اش برگرده…” گفت:”مثلا چیکار کردی!؟” […]
19 فروردین 1399

مخالفِ موافق

گفتم:”چرا سال گذشته مخالف این موضوع بودی و الان موافقی!؟”گفت:”چون شرایط آن زمان ایجاب می‌کرد و با شرایط الان فرق […]
6 اسفند 1398

دورتر از مرکز

گفت:”تهران خیلی گرونه، هر چقدر از پایتخت دور بشی قیمت‌ها ارزون‌تر میشه!” اما نگفت تا کجا…؟ من خیلی از پایتخت […]
6 اسفند 1398

اهل

گفتم:”ببخشید این نزدیکیا کجا می‌تونم پارک کنم؟” گفت:”اهل اینجا نیستی!؟” گفتم:”نه!” گفت:”بیا جای من، من میرم یه جایی پیدا میکنم!” […]
6 اسفند 1398

مسیر، مقصد است!

گفت:”دیوانه‌ای تو بخدا! آخه آدم این‌همه راه رو با خودروی شخصی‌اش میره!؟ پس هواپیما رو برای چی درست کردن!؟” گفتم:”خب، […]
error: لینک های همرسانی مطلب در سمت چپ صفحه هست دوست داشتی به اشتراک بگذار!