"نابغه کسی است که جلوی حماقتش را میگیرد."
این جمله را در کتابی خوانده بودم و نویسنده تاکید میکرد که برای نابغه شدن نیازی نیست کارهایمحیرالعقول بکنی همینکه بتوانی جلوی حماقتت را بگیری، نابغهای!
این جملات را سایرین بارها و بارها نقلقول میکردند بیآنکه بدقت به راستیآزماییاش نگاهی بیندازند.
بطور مثال در ماجرای نیوتن و سیب، او شبیه همگان احمق نبود که بگوید سیب همینجوری از درخت افتاد؛ بلکه پرسشگری کرد که چرا افتاد؟ همین شد که جاذبه را کشف کرد. پس عطف به آن جمله در این حالت نیوتن، نابغه است.
×××
پس جلوی ضرر حماقت را بگیری منفعت است و یک آدم هرچقدر از حماقتهای بیشتر خود یا دیگران پرهیز کند به درجهای از فهم و بلوغ و نبوغ میرسد.. اما نه همیشه!
×××
بیشتر دستاوردهای علمی بشر نهتنها نتیجهی جلوگیری از حماقت نبود که ماحصل تکرار حماقتها بوده!
بطور مثال ادیسون در قضیهی برقش تا حدی هزاران بار شکست خورد، یعنی حماقت کرد، اما از دل همان حماقتها نوآوری بیرون آمد.
حتی الکل رازی هم نتیجهی تکرار حماقت در کیمیاگری بود که در آخر به آبالکی منتهی شد که امروز میلیونها نفر را مشت و مشنگ خود کرده و میلیونها نفر را نیز در پزشکی از بیماری و عفونت نجات داده.
با اینحال آیا احمقها نابغهاند؟
فرقش به اندازهی یک تار موست.
×××
حرفم این است هر چیزی که میخوانید نپذیرید. بپرسید و به پرسش هم اکتفا نکنید.
آدم محتاط که هیچ کار ریسکداری نمیکند طبعاً حماقت هم نمیکند پس هیچ اکتشاف یا نوآوری هم نخواهد داشت درنتیجه نابغه نیست.
اگر نابغه بودن یعنی فقط جلوی حماقت را بگیری، پس میلیونها آدم محتاط در جهان نابغهاند! اما چنین نیست…
پس از حماقتکردن نترسید. از تکرار حماقت هم نباید ترسید. ازاین بترس که در تکرارهای احمقانه به چیزی نرسی!
×××
نابغه کسی است که هم شجاعتِ پرسیدن دارد و هم جسارتِ خطا و کارهای احمقانه کردن!
بعبارتی: نابغه کسی است که اجازه میدهد احمقبودن پلی باشد برای رسیدن به فهم!
www.Soroushane.ir