گفتگو با کسی که اهل گفتگوست همیشه بافهم همراه نیست؛ زبان گویا را گویا میفهمد نه گونیا، زبان طنز را طناز داند و زبان غم را غمباز؛ حتی زبان لال را لال میفهمد و زبان واصل را وصال!
آنچنان که صائب گفت:" گفتگوی خامشان را ترجمان در کار نیست / لال میفهمد به آسانی زبانِ لال را"
×××
نکتهی ظریف این است که فهم، به خودِ توانایی شنیدن و دقت در معنا بستگی دارد، نه فقط به آوای کلمات و اصوات جملات. نه حتی به زبان بدن؛ که انسان فریبندهای است در بکارگیری واژگان و بدلگویی و بدنگوییها.
زبان، ابزار انتقال فکر است اما اگر حضور ذهن، همدلی و تجربهی بیان مشترک یا فهم مشترک نباشد بیهوده است؛ زبان میتواند بدلگو باشد چیزی بگوید که نیست.
زبان بدن میتواند بدنگو باشد و چیزی را نشان دهد که نیست...
×××
گاه کلمات قشنگ یا حرکات متقاعدکننده، چیزی را القا میکنند که واقعی نیست؛ اما کسی که اهل فهم و همدلی است، تفاوت بین ظاهر و معنا را تشخیص میدهد.
بااینوصف ما همگی بطرز عجیبی دنبال عوامفریبی هستیم. از فریب بیگانگان گرفته تا آشنایان...
×××
هرچند فریب عمیق در خودفریبی است؛ اینجا خبری از عوام نیست اما خاص بودنت را نمیپذیری!
با خودت حرف میزنی اما خودت را نمیفهمی، با اینکه در خودت حضور داری و برای خودت میگویی ولو در ذهن، ولو لالگونه، ولو بیصدا و در خفا.
دراینحال نه بدلگویی نه بدنگو. تویی و نافهمی خودت و دنیایی خودگویی.
درحالیکه اگر در پی فهم باشی هیچ ترجمانی نیاز نیست؛ هیچ بسط و شرحی در اهتزاز نیست...
×××
ما هروقت توانستیم خود را بفهمیم جهان را فهمیدهام و طبعاً در آنحال هرکسی را نیز براحتی خواهیم فهمید بدون اشارات زبانی و بدون اشارات نظر و بدون خودگوییها!
www.Soroushane.ir