مرا به کناری کشاند و داستان پردهزنیهایش را بیپرده گفت.
دچار فروپاشی روانی شده بود...
بیچاره تا دیروز خیال میکرد چون "آزاد و مستقل" است، هیچوقت روابط دائمی ندارد. اما امروز بعد از چند جلسهی رواندرمانی، فهمید که نه! اصل ماجرا این است که مادرش در کودکی برای هر بوسهای شرط و شروط میگذاشته.
حال مشکلش شد دو تا:
۱. آدمی که آزاد و مستقل نیست و بلد نیست در رابطه دوام بیاورد.
۲. کودکی که با پروندهی سنگین عشق مشروط روبرو بوده!
×××
بسیاری از این روانکاوان و روانشناس و سکستراپیستها، هر خبط و خطایی که میکنید را عطف به گذشته میکنند؛ بیآنکه درمانی ارایه دهند.
آنان توی هر بحرانی، گذشتهی فرد را مثل کیر خر به صورتش میزنند که بگویند این مشکلی که داری مربوط به روزگار قدیم است که الان عود کرده...
بله نادرست نیست اما واقعیت فراتر از گذشته است!
گذشته هم مهم است و ممکن است دلیل بحرانهای فعلی باشد اما یافتن دلیل یک مشکل قدیمی، منجر به یافتن راهحل نمیشود؛ چراکه دانستن علت، شرط کافی برای تغییر نیست!
×××
ما چیزی نیستم جز کمپوت هورمون و کنسرو عقدههای کودکی و جوانی؛ اما الان چه کنم؟ بنشینم هی چوب بزنم به گُه گذشته ببینم که چه ازش در خواهد آمد؟
هیچ؛ جز بوی بدتر و بوی گُهتر!
واکاوی و تمرکز افراطی بر گذشته باعث تداوم رنج یا حتی بدتر شدنش میشود.
نشخوار ذهنی و کندوکاو مداوم گذشته، گاهی بجای درمان میتواند اضطراب و افسردگی را عمیقتر کند چون تازه به بوهای بدتری میرسی و به یادآوریهایی که ضرورتی ندارند.
به این میرسی که دردی که الان داری یک مقصر دارد در گذشته! که فهمیدن این تقصیرکار همواره اهمیتی ندارد؛
زیست و تجربههای اولیه بسیار تعیینکنندهاند، ولی روان انسان فقط به این دادهها و اتفاقات پایهای تقلیلپذیر نیست؛ فرهنگ، زبان، انتخابهای کنونی و روابط اجتماعی هم نقش دارند آنچنان که حتی قادرند شالودههایت را به هم بریزند یا از نو بسازند!
×××
در تونل زمان گرفتار نیستی که هی عقب و جلو بکنی؛ تو خودت زمانی، جاری در گذشته، حال و آینده.
مشکل آدمها این است یا از گذشته بطور کل طلاق میگیرند یا همواره در پیوند با گذشته هستند؛ درحالیکه با همان زبانی که از گذشته داری، امروز طعمهای جدیدی را میچشی!
www.Soroushane.ir