میگفت، قدیمترها رسم بر این بود وقتی گوسفندی را قربانی میکردند پیش از ذبح، چشمانش را سُرمه میکشیدند و به او نبات میخوراندند...
یک حال اساسی به گوسفندی که لحظاتی بعد، سر از تنش جدا خواهد شد!
×××
نمیدانم این رسم هنوز هست یا نه؟
اصلاً اگر باشد چیز مضحکی است!
حال چه مضحک بنامیم چه نه انگار حالا دیگر نه گوسفند را میآرایند و نه کامش را. همهچیز یکباره و بیمراسم بریده میشود؛ بیذرهای سُرمه، بیذرهای نبات.
تولد فوتی فوری، عروسی فوتی فوری، سوگواری فوتی فوری، مهمانیهای فوتی فوری و....
همهچیز باید سریع جمع شود چه اینکه کسی به این دنیا آمده باشد چه از دنیا رفته باشد.
×××
بقول فروید، کوتاه کردنِ سوگواری نوعی مکانیسم دفاعی است؛ ما نمیخواهیم غم را مداوم حس کنیم، پس با سرعت آنرا میپوشانیم.
اما شادیها را چرا؟
آیا روان فرسوده و پرشتاب امروز توان نگهداشت شادی بعنوان پرانرژیترین وضعیت روان را هم ندارد؟ یعنی در دنیای مصرفگرا، شادی هم به کالا تبدیل شده؟
×××
پاسخ شاید در باختن تمام معناها به زمان است. شاید هم هرکسی بهتنهایی شده محور معنا؛ وقتی محور معنا شوی هر آیین و مراسمی و هر رویدادی در حد یک اتفاق لحظهایست.
×××
تبریک و تسلیت فوری و سرهم کردن مراسمات به هرشکلی گویی خواست همهی ماست چون نه وقتش را داریم و نه ضرورتی دارد.
شاید شادی امروزی، فقط ابزاری برای نمایش یا تایید اجتماعیست، طبیعیست که زود تمام شود چون از درون نمیآید و فقط اندکی از بیرون تزریق میشود.
×××
امروزیان دیگر طاقت مکث ندارند.
و جهان بهاندازهی یک استوری دوام دارد، غم و شادی نیز، هر دو تا رسیدن پست بعدی زندهاند.
ما نه برای رفتن میایستیم، نه برای آمدن...
فقط رد میشویم، مثل قربانیی که نه سُرمهای دید و نه نباتی چشید!
شاید پی بردهایم چه سُرمه بکشیم چه نبات بچشیم تهش رفتن است.
www.Soroushane.ir
