هادی احمدی (سروش):

سمیه:"من از نوشته‌ها و دیدگاهاتون خیلی خوشم میاد... همیشه مطالبتون رو دنبال میکنم میشه باهم دوستی نزدیکتری داشته باشیم؟"
من: "لطف داری؛ بله چراکه نه. دوستی نزدیک، نزدیکی به خود آدمیه."
سمیه:"میدونم چندسالتونه، از خودم بگم برات؟"
من:"بفرما."
سمیه:"من آذرماهی‌ام و ۳۵ سالمه - یعنی ۸-۷ سالی ازت کوچیکترم. نمیدونم ۳۵ سن زیادیه یا نه؟ ولی من مجرد موندم. آدم مورد علاقه‌مو پیدا نکردم. اینم چندتا عکس از خودم."
من:"بله خیلی هم عالی. از دیدن چهره‌تون خوشوقتم."
سمیه:"نمیخوای تو هم چندتا عکس از خودت بدی؟"
×××
برداشت اول من از حرفش، نول دوستی بود؛ ولی سمیه داشت فاز برمی‌داشت.
گفتم:"ببخش ولی متاهلم؛ مگه نمیدونستی؟"
گفت:"نه. نمیدونستم."
گفتم: عجیبه سن دقیقمو میدونستی شاید حواست به این نبوده....چون نوشته بودم."
گفت: حس میکنم الکی میگی، از من خوشت نیومده؛ الان با دیدن عکسام گفتی متاهلم.
گفتم: نه عزیز، من جداً متاهلم."
×××
سمیه شبیه کسی که آخرین تقلایش را بزند یا آخرین تیر در تاریکی را رها سازد گفت:"من پیر نیستما. بدنم عین یه دختر ۱۴ ساله‌ست. حس و حالمم همینطور."
یک آن لبخند ساسی‌طور روی لبم نشست که: "چه بدنی داری سمیه! :)"
ولی او لبخند مرا پشت صفحه‌ی چت نمی‌دید!
دوباره تکرار کردم. که:"متاهلم و این ارتباطی به سن و عکس‌هات نداره!"
×××
سمیه عجیب بهش برخورد؛ رفت و خبری ازش نشد.
یکسال از آنروز می‌گذرد و گاهی فکر می‌کنم چرا یک دختر ۳۵ ساله خود را ۱۴ ساله‌ی پرجنب‌وجوش نشان می‌دهد؟
وقتی گفت "عین یه دختر ۱۴ ساله‌ام"، در واقع داشت می‌گفت: من هنوز در بازی زندگی حذف نشده‌ام، هنوز دیده می‌شوم.
این نوع “خودنمایی کودکانه” از ترسِ محو شدن می‌آید.
شاید او می‌خواست در ذهنم تصویری از “خودِ آرمانی‌اش” بسازد نه خود فعلی‌اش را، بلکه آن نسخه‌ای که آرزو داشت دیده شود: معصوم، زنده، جذاب، کم‌سن.
او نه دشمن بود و نه اغواگر به معنای منفی، بلکه انسانی بود که در بازیِ “جوان ماندن و دیده شدن”، خودش را گم کرد.
چنین تصاویری در شبکه‌های اجتماعی هم فراوان است؛ انسانِ مدرن خود را در آینه‌ی دیگری بازسازی می‌کند تا از خودش فرار کند.
×××
حتی اگر سنش را نمی‌گفت حتی اگر ۳۵ سالگی را در پوست ۱۴ سالگی فرو نمی‌برد من می‌دانستم که دختران ۱۴ساله‌ی لوند و پرجنب‌وجوش به یک پیرمرد نویسنده رونمی‌اندازند بخاطر رابطه؛ آنهم از محل جذب شدن به نوشته‌هایش...
از کجا می‌دانستم؟
×××
درواقع او نه چهره‌ی من، نه بدن من، نه ثروت من و نه موقعیت مرا ندیده بود که خوشش بیاید. او از هیچ‌کدامش خبر نداشت فقط شاید از نوشته‌های یاوه‌گونه‌ی من خوشش آمده بود. نوشته‌هایی که شاید ظاهر و باطنش فرق کند!
این یعنی از سایه‌ی من خوشش آمده. درنتیجه تقدیم کردن یک دختر ۳۵ ساله و بدتر از آن یک لوند ۱۴ ساله برای یک سایه، توهم است!
امیدوارم سمیه تمایز بین واقعیت و خیال را درک کرده باشد.
هرچه هست قطعاً او ۱۴ ساله نخواهد شد حتی اگر هر روز این را با خود تکرار کند!
www.Soroushane.ir


5 1 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب در سمت چپ صفحه هست دوست داشتی به اشتراک بگذار!
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x