هادی احمدی (سروش):

راننده‌ی یک خودرو شاسی‌بلند، خانمی میانسال و شیک‌پوش بود که مرد جوانی را سوار کرد؛ پس از گفتگوی گرم به او گفت، از روزی که همسرم عمرش را داد به شما با کسی رابطه نداشتم و دست از پا خطا نکردم. ۱۰ سال بدون یک رابطه. اگر قبول کنی می‌خواهم فقط یکبار سکس کنیم؛ بعدش هر دو به امان خدا.
×××
جوان ریده بود زیر خودش! پیشنهادات یکهویی عریان، یک طوفان هورمونی بهمراه دارد. با تجمیع هورمون شادی و استرس، هیجان و اخلاق، و ترس از دسیسه یا افتادن در یک حادثه و یا ترس از عدم اطمینان!
جوان در برابر دعوت زن، با خودِ حیوانی و خودِ انسان اخلاقی‌اش توأمان مواجه شد. این دو خود، شبیه دو نیروی متضاد در ذهنش می‌جنگیدند: میل و ترس، شهوت و شک، ریسک و عقل.
در واقع، او در برابر "آزمایش کامو" قرار گرفت که: اگر هیچ معنایی در جهان نیست، آیا باید به اخلاق وفادار بمانم؟
زن، چندکیلومتری را آنقدر در گوش جوان، عاجزانه خواند و آنقدر او را موم کرد تا درَش لانه گزید.
×××
زن، هیچ چیزی کم نداشت می‌توانست با هرکسی بخوابد اما گفته بود: نه روسپی‌ام نه سن و حوصله‌ای برای ازدواج باقی مانده و نه اهل دوستی‌ام!
فقط یکبار می‌خواهم؛ بار دیگر شاید ۱۰ سال بعد باشد اگر تا آن موقع زنده باقی بمانم!
یعنی ده سال با خودِ غریزیِ سرکوب‌شده‌اش زیسته. اکنون می‌خواهد تنها برای یکبار از مرز عبور کند، شاید نه برای لذت صرف، بلکه برای یادآوری اینکه هنوز زنده است.
×××
در این موقعیت چه می‌کنی؟
تا حالا "فقط" بخاطر دلسوزی و ترحم به درخواست سکس کسی پاسخ مثبت دادی؟ یعنی وقتیکه میلت نیست؛ شوری نیست، شوقی نیست و فقط بدرخواست یک نفر و فقط برای یکبار؟!
با انبوهی از ترس و ریسک و آنی بودن پیشنهادی اینچنینی، چه می‌کنی؟
×××
جوان عاقبت وا داد و در خودروی زن سکس کوتاهی کردند؛ سکسی که برای مرد، پاسخ به نیاز زن و التماسش بود و برای زن، رهایی.
زنِ فارغ‌شده از این عمل، چنان او را دعا کرد و گفت "خدا خیرت بدهد" که یحتمل خیرش خواهد داد. سپس او را در نقطه‌ای پیاده کرد و رفت پی کارش!
در واقع پاسخ مرد جوان، فقط سکس نبود؛ او نیز دچار رهایی از دوگانگی‌ شد.
گاهی دچار شدن به رهایی دشوارتر از زندانی شدن در دوگانگی است!
×××
از طرفی وقتی زن بعد از عمل، او را دعا کرد و گفت خدا خیرت بدهد یعنی: تو در عین گناه، رحمت بودی!
یک تناقض مضحک!
در جهان اخلاق مطلق، این کار شر است؛ اما در جهان نسبی و در جهانِ انسانِ تنها، رحمت.
×××
صحت این ماجرایی که شنیده‌ام را تایید نمی‌کنم ولی دیده بودم که پیرمردی همجنسگرا از پسر نوجوان و معصوم و بیگانه، ملتمسانه درخواست کرد بگایدش. "خدا خیرت بده!" فقط یکبار. اما او برعکس گفته‌های آن زن، اُبنه‌ای بود. شاید این پیرمرد یکبارهای بسیاری را با یکباره‌های بسیار تکرار کند.
بااین‌حال چنین سناریوهایی دور از ذهن نیستند و حتی در روابط زناشویی صادق است!
×××
حس انسان‌دوستی در برابر یک درخواست ملتمسانه، همیشه ترحم‌زاست. آدمی به گدا، پول کمک می‌کند با این‌که میلش نیست و فقط در بن‌بست احساس مسئولیت اخلاقی یا ترحم اگزیستانسیال گرفتار شده.
او نمی‌خواهد، اما نمی‌تواند نخواهد! چون در عمق خود، با رنج دیگری هم‌هویت می‌شود.
با اینحال مقایسه‌ی آن حکایت‌ها با گدایی شاید قیاس صحیحی نیست؛ چراکه آنها از جنس "تن" هستند نه "نان"؛ و این اخلاق را پیچیده‌تر می‌کند. گرچه هر دو نیازند؛ نیاز انسانی!
رفع نیاز برای فرار از تنگنایی بنام کسکیر... برای رحمت در گناه.
میان میل و معنا؛ چیزی شبیه گربه‌سگ!
×××
کسکیر همان دوگانگی بین میل و اخلاق‌ست، میان "نخواستن" و "نتوانستن نخواستن".
www.Soroushane.ir


5 2 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

2 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ShahrZad
1 روز قبل

یحتمل اول باری که چشم گذرش به گوشه‌ای از متن شما بیفتد، ذهن را پای بساط سبزی پاک کردن و غیبت و قضاوت از قبیل “وا وقاحتا، ذهن کثیف، سخیف و…” می‌برد. لکن زمانیکه برحسب امیال سرکوب شده و یا حداقل ارضای کنجکاوی تا انتها می‌رود، گویی تکه‌ای ولو کوچک، له شده از اعماق خویش می‌یابدش که همین نکته، گیرایی قلم راوی یا ترغیب به فلسفه و نهایتاً آموزش تفکر را موجب می‌شود. دستمریزاد

error: لینک های همرسانی مطلب در سمت چپ صفحه هست دوست داشتی به اشتراک بگذار!
2
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x