هرکداممان یک جعبهسیاه داریم...
برعکس هواپیما که سقوط میکند و بعد دنبال جعبهسیاهش میگردند، برخی دنبال جعبهسیاه ما هستند وقتی یافتنش تازه سقوط میکنیم!
گاهی سقوط از دید او و گاهی سقوط از دید خودمان.
×××
این جعبهسیاه حاوی اطلاعات رمزنگاری شده نیست؛ فقط مشتی دادههای پنهان شده از دید همگان دارد شامل: انگیزههای تاریک، ضعفهای شخصی، روابط موازی، پول دادنهای پنهانی، کارهای مخفی، رازها و حرفهای مگوی، اهداف نهایی، نیتها و درنهایت شنیدههایی که اگر برملا کنی بوی گُهش دنیا برخواهد داشت.
پنهان نگهداشتن این جعبه نه با نگفتن از آن، بلکه با گفتنهای حسابشده ممکن میشود؛ آنهم با روایتهایی که لایهی بیرونی را نشان میدهند و مغزِ تلخِ داخل را میپوشانند.
×××
پرخاش، سکوت، کنش مخاطبپسند و... همگی برای فریب دیگران است تا این جعبه را نیابند و یا مسیر ذهن و نگاهشان را از آن منحرف کنیم.
آدمها جعبهسیاه دارند؛ و باید هم داشته باشند.
چرا؟
چون انسان بدون حریم، انسان نیست و فردیت ندارد. فردیت ما دقیقاً در همان جعبهسیاه پنهان شده؛ جایی که نه والدین به آن دسترسی دارند، نه عشق، نه دوستان، نه حتی نسخهی اجتماعیِ خودمان.
×××
این جعبهسیاه گاهی شبیه یک قفسهی پر از اسناد طبقهبندیشده است و بعدها بعضی دادهها را از ردهی محرمانه خارج میکنیم و تحویل جهان میدهیم. در ظاهر اسمش را میگذاریم صداقت، روراستی یا خودافشایی؛ اما در زیرِ پوست ماجرا، این حرکت آزمایشیست:" که آیا جهان ظرفیت دیدن کمی از حقیقت مرا دارد یا باید لایههای حفاظتی جعبهسیاه را بیشتر کنم؟"
هر افشاگری، یک تست ضربه است: یا آخرین مشت به درِ بستهی گذشته است و اعلام پایانِ یک دورهی محرمانگی؛ یا برعکس هشداریست برای سختپوشتر کردن، زرهیتر کردن، تشدید امنیت و محرمانهتر شدن.
×××
گاهی خودافشاگری یعنی: این بخش از من، دیگر تهدیدآمیز نیست، میتوانی ببینی.
و گاهی یعنی: دیدی؟ حتی همین را هم نتوانستی تحمل کنی… پس بقیه را باید در لایههای عمیقتری دفن کنم.
آدمها نه از داشتن جعبهسیاه میترسند نه از پنهان کردنش؛
ترس واقعی از لحظهایست که بفهمند هیچکس لایق دیدن نسخهی اصلی آن نیست.
×××
هرچه هست گاهی که سر در این جعبه میکنی تازه میفهمی چقدر از خودت را، خودت هم نمیدانستی!
www.Soroushane.ir
