انگار انار، چرمی سخت به تن کرده؛
و نارنگی، ردایی از حریر.
انگشت که در لباس نارنگی فرو میبری، تنش را هم ناخودآگاه گاهی میخراشی.
اما گلابی...
با اینکه پوست دارد، عملاً عریان است؛
دستت از هر زاویه که به تنش بخورد، جایی را میخراشد یا فرو میبُرد.
اینهمه نازکپوستی و لطافت برای گلابیِ رسیده، عجیب نیست؛ عجیب اینست که چگونه گلابی، در جهانی پُر از خراش و تندی، پر از ترکش و رنج، تن نازک و لطیفش را از میان هزاران سال تکامل، وحشیبازی، اهلیسازی و سختیِ طبیعت به امروز رسانده؟
پوست نازک گلابی همان صحبت سهراب است که میگفت: به سراغ من اگر میآیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من.
چینی نازک تنهایی هم گویا شبیه پوست نازک گلابی است...
×××
بااینحال پوست نازک عیب نیست؛ یک استراتژی تکاملی و یک حیلهی طبیعی هوشمندانهست.
گلابی با پوست نازک زودتر میرسد و زودتر جذب حیوانات میشود؛ حیوانات با خوردنش، دانههایش را زودتر دفع و پخش میکنند، کیلومترها دورتر، جایی مناسبتر برای رشد دوباره...
ضعفِ ظاهری همیشه ضعف نیست؛ گاهی عینِ بقاست.
همیشه تنها راهِ زندهماندن، سخت شدن نیست، بلکه نرم ماندن است!
این یعنی لطافت داشتن گاه قدرتمندترین سلاح بقاست.
×××
گلابی لطافتش را از دست نداد، چون بقایش لطیف است!
او یاد گرفت که در جهان خشن، نه با پوشیدن چرم یا زره و یا سپرخاردار، که با پذیرا بودن مرگ، زنده میمانَد.
گلابی تن نازکش را حفظ کرد، چون باید خورده میشد تا زنده بماند؛ باید تسلیم دهان حیوان میشد تا تکثیر شود.
×××
گلابی شدن کار هرکسی نیست گلابی! 🙂
www.Soroushane.ir
