شورتهای زنانه (لامبادا) یا همان "نخ در بهشت"، از جلو تا حدودی کُسپوش است اما از پشت فقط یک نخ در میان چاک باسن فرو رفته بعنوان کونپوش؛ هرچند پهنای این نخ حتی به اندازهی قطر سوراخ کون هم نیست. 🙂
اینکه در این زندگی، این نخ دقیقاً کجا را میپوشاند؟ مهم نیست؛ مهم اینست که مرا پرت کرد به میانبودگی!
×××
گزارشها میگویند نزدیک به یکچهارم مردم ونزوئلا، از دست حماقتهای مادورو، کشورشان را ترک کردهاند. در سوریه، حدود یکسوم جمعیت از شر آشوب، ج.ا و اسد گریختهاند؛ جمعیتی که حالا با سقوط اسد درحال بازگشتند. در اوکراین نیز یکهشتم مردم بخاطر تجاوز پوتین ناچار به کوچ اجباری شدهاند.
اما ایران…؟
×××
ایران، هم شبیه کشور جنگزدهی اکراین است هم شبیه کشور فاسد ونزوئلا، و هم شبیه کشور آشفتهی سوریهی اسدی.
ولی وضعیتش کمی عجیبتر است: تنها ۴ تا ۵ درصد مردم در بیرون از کشور زندگی میکنند، اما "حس مهاجرت" در اکثریت جریان دارد؛ نسلی که مهاجرت نکرده، اما انگار از زندگیاش هم ریشهکن شده.
نسلی که نه میتواند کامل بماند، نه میتواند کامل برود.
نسلی که در مرزها زندگی میکند؛ در معلقی محض، در مکث، در تردید.
نسلی که هر روز در "میانبودگی" زندگی میکند؛ درست شبیه نخی نازک در لابلای دو چاک پهن و قلمبهی کون!
×××
میانبودگی رنجی تلختر از ماندن و رفتن است!
میانبودگی شبیه ایستادن میان چارچوب در است؛ نه داخل خانهای، نه بیرون از آن؛
شبیه ماندن میان دو موج در دریاست؛ اولی تو را رها کرده، دومی هنوز نرسیده؛
شبیه چراغ زرد است؛ نه قرمزِ توقف، نه سبزِ حرکت؛ فقط "هشیاریِ بیعمل".
شبیه حس گُه خواب و بیداری یا (پریخواب بودن) است.
شبیه نامهایست که نوشتهای اما نمیفرستی.
شبیه کراش زدن روی یک زن یا مرد اما تخم نمیکنی چیزی به او بگویی.
شبیه یک داستان نیمهتمام است که نه حوصلهی تمام کردنش را داری و نه طاقت رها کردنش.
×××
انگار ما ایرانیان همیشه میانبودگی را انتخاب میکنیم. یا شاید هم میانبودگی ما را انتخاب میکند از میانهی خاورها بودن.
وقتی که نه شرقی شدیم نه غربی؛ بلکه زخمخوردهای میان این دو جهت.
وقتی که آخوند دینی ادای شاه درمیآورد؛ یا شاهانی که ادای آخوند در میآوردند؛ آنانی که نه روحانیاند و نه شاه و نه شاهند و نه روحانی.
وقتیکه در جنگ جهانی اعلام بیطرفی کردیم اما از هردوطرف خوردیم!
×××
میانبودگی یک امید است، درست شبیه امید پوشاندن یک سوارخ درشت با پهنای نازک یک نخ!
هرچه هست ما نه آیندهایم نه گذشته. درست در حالیم؛ اما نه حال باحال، نه حال خیامی.
یک حال خیاری!
ما یک نخیم میان دو نیمهی کون!
www.Soroushane.ir
