هادی احمدی (سروش):

جوان بی‌پولی بود اما مخ‌زنی قهار.
این بیت مولانا ورد زبانش بود: "این که فردا این کنم یا آن کنم / این دلیل اختیارست ای صنم."
البته که مولانا دارد درخصوص اختیار آدمی حرف می‌زند؛ بعبارتی می‌گوید ما در جبر فلسفی نیستیم. یعنی هر گلی زدی به سر خود زدی؛ حال این گُل باشد یا گِل!
ولیکن آن جوان مخ‌زن، بیت را سوء‌مصرف و در جایی دیگر خرج می‌کرد.
×××
او دلبسته به هیچ زن و دختری نمی‌شد؛ به هرکس که دستش می‌رسید با چنان عشقی جلو می‌رفت و با چنان لذتی از او کام می‌گرفت که گویی وفادارترین و بلندمدت‌ترین رابطه را می‌خواهد اما بعد از کام‌گیری، با آرامشی بودایی می‌رفت سراغ نفر بعد.
در جواب دوستان و دختران و زنانی که از او قدری وفاداری یا مدت رابطه‌ی طولانی‌تری انتظار داشتند آن بیت مولانا را یادآوری می‌کرد.
×××
او نیز شبیه مولانا داشت از اختیار حرف می‌زد منتها از نه اختیار فلسفی بلکه اختیار طبیعی.
چه مهم است؟ مهم کاربرد جبر یا اختیار است، و مولانا نگفته چه کاری؛ نوشته این کار یا آن کار.
او نیز این را فهمیده بود؛ هرکاری دلش می‌خواست، می‌کرد.
×××
من یقین دارم ما آدم‌ها همگی تنوع‌طلبیم فقط با شدت متفاوت؛ چون طبیعت ما این‌گونه است.
از سویی همچنان که دو اثرانگشت شبیه هم نیست پس طعم و لذت هر کُس و هر کیری نیز همانند نیست. پیشتر می‌گفتند تخم‌مرغ، تخم‌مرغ است چه یک عدد چه صد عدد؛ اما نگفتند تخم‌مرغ می‌تواند صد مزه یا صد جور پخت داشته باشد.
اگر ماها "این نمی‌کنم یا آن نمی‌کنم" داریم دلیلش اختیار نیست گاهی جبر مکانی، جبر کاری و جبر خانوادگی ما را از تنوع‌طبی بازمی‌دارد.
بعبارتی "این که نتوان این کنی یا آن کنی / این دلیل اجبارست ای صنم." 🙂
×××
فرق آدم‌های تنوع‌طلب با افراد متعهد، دقیقاً در جبر و اختیار است.
بعبارتی فرق آدم‌ها، چیزی جز نسبت‌شان با جبر و اختیار نیست.
جبرها همگی بیرونی‌اند: جبر اخلاق اجتماعی، جبر خانواده، جبر اقتصادی و مکانی، جبر عرف، جبر مسئولیت و...
اما اختیار درونی‌ست؛ همان پاسخ تو به طبیعت.
یعنی تو میان تمایل طبیعی (تنوع) و محدودیت اجتماعی(تعهد) یکی را برمی‌داری.
فلسفه می‌گوید:
طبیعت، قابلیت است نه ضرورت؛ یعنی ما گرایش داریم، نه این‌که مجبوریم. اما جبرهای بیرونی این امکان طبیعی‌ و این اختیار را تبدیل می‌کنند به یک جبر قطعی.
×××
تنوع‌طلبی میل طبیعی انسان است؛
هر کسی ممکن است آنرا زندگی کند یا سرکوب؛ نتیجه‌اش، حاصل نسبتِ او با جبر و اختیار.
پس تفاوت آدم متعهد و تنوع‌طلب چیزی جز این نیست که متعهد تنوع‌طلبی‌اش را اخلاقاً و عرفاً یا قانوناً سرکوب می‌کند (جبر بیرونی)، و تنوع‌طلب از میان میل‌های مختلف، قدرت انتخاب دارد (اختیار درونی).
بعبارتی ما بین "میل" و "رفتار" دو شخصیت متفاوتیم.
یعنی ما ذاتاً میل‌هایمان را انتخاب نمی‌کنیم ( درحالی‌که این‌ها طبیعی‌اند) اما رفتارهایمان را انتخاب می‌کنیم (درحالی‌که اجباری‌اند).
آدم‌ها دو چهره دارند چهره‌ی اختیاری و چهره‌ی جبری. یا چهره‌ی ذاتی و چهره‌ی رفتاری.
این‌که کدام بر یک غلبه کند زور تمدن و زور طبیعت است.
بعبارتی ما مدام در زورآزمایی بین تمدن و طبیعیتم!
هرچه هست تعهد محصول جبر است؛ و تنوع‌طلبی محصول میل طبیعی یا انتخاب.
پس تعهد اخلاقی بیش از آن‌که "فضیلت" باشد، یک "اجبار تمدنی" است.
×××
مردها شلوارشان دوتا شود هوای دیگری می‌کنند و زنان اگر زیر سرشان بلند شود! 🙂
اگر در چشم مردان چیزی بگذاری خام می‌شوند و اگر در گوش زنان چیزی بخوانی!
×××
آدم‌های متعهد و متمدن، مجبورترین‌اند!
www.Soroushane.ir


5 1 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب در سمت چپ صفحه هست دوست داشتی به اشتراک بگذار!
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x