از کیر و کُس مثال نمیزنم چون اختصاصی برای هر جنسست؛ اما کون، اسپرت است! یک چیز سکسی ولی یونیسکس!
×××
در برخی نوشتههایم میتوان بجای کون، بگویم باسن؛ هر دو واژه هممرجعاند، اما همموضع نیستند.
باسن، واژهای خنثی، رسمی، قابلپذیرش در متن اداری و پزشکی است؛ ولی کون واژهای عیان، پرتنش، شرمدار و قدرتدارست با بار عاطفی و اجتماعی.
در کارکرد زبانی، باسن توصیف میکند؛ ولی کون، مداخله میکند، میزند، میشکند، آزار میدهد، یا تابو را عیان میکند.
از نظر شدتِ اثر، باسن مخاطب را آرام نگه میدارد ولی کون مخاطب را وادار به موضعگیری میکند تا آنرا پس بزند، یا بیدار شود!
اگر هدف گزارش است باسن خوب است و اگر هدف افشا، نقد، طنز تلخ یا شکستن هیمنه است کونلازمی!
این یعنی:
واژهی مؤدبتر، همیشه بالغتر نیست؛ و واژهی رکیکتر همیشه مبتذل نیست.
برخی واژهها را میتوان منکر شد؛ برخی را بدل کرد و بر سر برخی میشود جوراب کشید و بر سر برخی کاندوم پوشاند!
چون مسئله اخلاق نیست؛ مسئله این است که کدام واژه همان فشاری را وارد میکند که حقیقت لازم دارد؟
×××
من لحن خانمها و آقایانی که خیلی عصاقورتداده و با خشونتِ اتوکشیده داد میزنند:"آقای محتررم... این به ما ربطی نداره" را خیلی بیعفتتر میبینم تا اینکه آرام و راحت و شیرین بگوید:"به تخمم!" 🙂
عجیب است در بسیاری از مواقع ما ادبیات خشونتبار را موجه ولی ادبیات نرم و هزلمنش را ناموجه میخوانیم.
×××
عفّتِ کلام یا همان پرهیز از گفتار رکیک یا بیپروا، فضیلتی پذیرفته شده است، اما نقدهای جدی هم به آن وارد است...
گاهی آنچه که بنام عفّتِ ازش یاد میشود، یک ریاکاری زبانیست!
بعبارتی پالایش کلمات میتواند زشتیِ واقعیت را بپوشاند؛ مسئله حل نمیشود، فقط بزک میشود. ازسویی حذف واژگان تنومند، عمق خشونت و درد و سکس و فقر و رنج را نامرئی میکند.
×××
اما اینها مهم نیست. مهم نیتِ پاکِ گویندهاست؛ بعبارتی اثر سخن مهمتر از داشتن کلام مؤدبانهست.
من عفّتِ کلام ندارم چون زبانم ابزار پنهانکاری نیست.
تو نوعی وقتی واژه را میشکافی، که واقعیت برهنه شود نه اینکه پوشانده شود.
ادب گاهی دروغِ شیک است و عفّتِ کلام اغلب ماسک اخلاقی.
×××
زبان عفیف شبیه بدن نحیف است. هست ولی کممقدار و خفیف!
با اینحال من خوب میدانم پردهدری از واژگان، سنگیست که بر سر خودم میکوبم! خیلیها تخم نمیکنند به مطالبم واکنش نشان دهند تا آن هیمنهی عفیفانهشان سوراخ نشود.
ولیکن برای من اولویتِ حقیقت بر مقبولیت، عمود است.
کسی که میخواهد پذیرفته شود، پالایش میکند...
ادبیات بزرگ، از رئالیسم تا مدرنیسم، گاه دقیقاً با شکستن عفّتِ کلام به حقیقت نزدیک شده. سنت ادبیی که شاید من بدان تعلق دارم شبیه بودلر و هدایت تا بوکوفسکی و سلین است؛ یک ادبیاتِ راستگویانه اما غالباً بیعفت. و این مسئلهی اخلاق نیست، شاید علتش، شدتِ صداقت است.
×××
واژهها جایگاه دارند ولو اینکه از کمر به پایین باشند یا از کمر به بالا...
مگر اینکه از چیزهای کمر به پایینمان خجالت بکشیم. 🙂
پدیدارشناختی میگوید همان چیزی که هست نشان داده میشود...
برای اینکه همان چیزی که هست را نشان دهم کونم پاره شد تا این توجیه تنومند را نوشتم! 🙂
www.Soroushane.ir
