هادی احمدی (سروش):

بسمت انسان دیجیتال تقریباً نزدیک شدیم یا همان سایبورگ (سایبر ارگانیسم).
انسان دیجیتال، دین و فلسفه و تمام مفاهیم بنیادین را اگر ازبین نبرد به شدت دگرگون خواهد کرد.
با این‌حال تا آن‌زمان بی‌آن‌که به ابزارهای مکانیکی و دیجیتالی درون بدنی، مجهز شویم مدت‌هاست که دیجیتالی هستیم؛ از بدست گرفتن موبایل و ابزارهای پوشیدنی تا فضای مجازی.
انسان سایبورگی هنوز چند صباحی زمان دارد تا تعبیر کاملش به وسط آید. ولی انسان مجازی با هویت مجازی، قومیت مجازی، اخلاق مجازی، دین و قانون مجازی تقریباً بیش از نیمی از مردمان کره‌ی زمین را گرفته.
×××
"کی به کیه!؟"
"در دنیای مجازی، قومیت‌ها دیگر به جغرافیا و تاریخ و عقبه‌ی زبانی و قومی و نژادی محدود نمی‌شوند.
تو می‌توانی آفریقایی‌تبار باشی که توی دوقوزآباد نشستی و در یک دقیقه برای خودت شناسنامه با قومیت آذری، فارس، یا عرب و حتی یک ولزی صادر کنی.
می‌توانی با یک کلیک اخلاقی به کسی که در دنیای مجازی لایق عذرخواهی است، لطفی کرده و تبدیل به نیکوکارترین انسان‌ها شوی و یا برعکس تبدیل به منفورترین چهره‌ شوی؛ آنچنان که راحت می‌شود چنگیزخان شد، چنگیزخانی که از سمت ایرانیان یک جانی است و از سمت مغولان یک قهرمان!
×××
آدم‌هایی که من می‌بینم هم حتی مقید به قوانین مجازی‌اند.
یک قانون با یک دستور کدنویسی شده، کاری کرده که اگر خطایی از ما سر بزند، بلافاصله توسط سایر هویت‌های مجازی و یا توسط خود پلتفرم مجازی از جامعه‌ی مجازی رانده شویم.
×××
شاید کسی سرسختانه بجنگد علیه قوانین؛ اما از ریپورت و بلاک درآمدن، انرژی همیشگی و واقعی می‌طلبد.
یک آدم مجازی مثبت، درست شبیه یک آدم واقعی سر به‌زیر اگر باشد همه دوستش خواهند داشت؛ یا لااقل کاری به او ندارند و هرگز رانده نمی‌شود البته اگر پا روی دُم کسی نگذارد.
شاید کسی سنگ روی یخ شود از بس هنجارشکنی مجازی می‌کند. آنگاه اگر در برخوردهای مجازی، افسرده شود شاید در عالم واقعیت خودش را بکُشد.
شاید هم بیاید در یک صفحه‌ی مجازی، هویت مجازی خود را آتش بزند!
×××
بچه که بودم از این گروه‌ها و اکیپ‌های قلدر سر کوچه می‌ترسیدم. کافی بود چشم‌ توی چشمشان شوی، زود دعوایی راه می‌انداختند و تا انگشت توی کونت نمی‌کردند ول‌کُنت نبودند!
باید با فاصله‌ی دوری از کنارشان رد شوی، نگاهشان نکنی، زُل نزنی. اگر تیکه انداختند دم نزنی. ولی نه! من کله‌خراب بودم؛ سرم نمی‌خارید برای دعوا اما برنمی‌تابیدم سرگردنه‌گیری را!
می‌ترسیدم، نه از آنان که از شکستن ترسم!
×××
یک روز بالاخره چشم‌توچشم‌شان شدم. یکی جلو پرید و سر راهم را گرفت. رودرروی هم بودیم که سیگار ناتمامم را دود کردم توی صورتش. من کام گرفتم و او به سرفه افتاد، خشم تمام وجودش را گرفت و شبیه گاوی خشمناک آماده‌ی حمله بود ولی تا خواست حرکتی بکند در کمال تسلط و آرامش با کله، توی صورتش خواباندم و بعد روزی زمین خواباندم تا جا داشت با مشت و لگد گوشمالی‌اش دادم.
اما گاو دیگری جلو آمد مشتی خاک توی صورتم پاشید و من کورکورکوانه زار می‌زدم که کور شدم؛ سپس گله‌ی گاوها ریختند روی سرم و چنان کتکم زدند که بدن خبر نداشت!
×××
هنوز هم از گروه‌ها و اکیپ‌های قلدر سر‌کوچه‌های دنیای مجازی می‌ترسم.
می‌ترسم، نه از آنان که از شکستن ترسم.
می‌ترسم مجازی بزنم‌شان. می‌ترسم مشتی خاک مجازی توی چشمانم بپاشند و جایی را نبینم.
می‌ترسم، از این ترس مجازی، از انسان دیجیتال!
www.Soroushane.ir


5 1 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب در سمت چپ صفحه هست دوست داشتی به اشتراک بگذار!
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x