من نمیدانم این حجم از بغض در صدای محسن چاوشی از کجا میآید؟
اما آنچه میدانم، این است که او در لایهلایهی این بغض، معنای واقعی یک هنرمند را متجلی میکند؛ هنرمندی که نه فقط خواننده، بلکه بازیگریست در نقش صدا، صداپیشهای که هر واژه را با جان میخواند.
شاید این بغض، حاصل دلتنگیها، تجربههای شخصی، یا رنجهای واقعیاش باشد؛ یا شاید یک سبک معمول و یا فقط همذاتپنداری عمیقی با شعر و موسیقی.
چهبسا میتواند فشار روانی، اضطراب، یا حتی گریهای فروخورده نیز باشد که ناخواسته به تارهای صوتیاش رسوخ کرده.
×××
در برخی ژانرها مانند موسیقی سنتی، نوحهخوانی یا فادو در پرتغال، بغض در صدا نهتنها ناآشنا نیست، بلکه بخشی از هویت موسیقایی آنهاست؛ درست مانند بعضی شاخههای پاپ ایرانی که بغض، امضای حسی خواننده محسوب میشود.
اما تفاوت چاوشی در آنجاست که او حتی واژههای شاد را نیز غمگین میخواند. گویی شادی در جهان او، همیشه زخمی در دل دارد. لبخندهایش هم طعم اشک میدهند.
او نهفقط بغض صدا، بلکه بغض کلمات را نیز با خود همراه دارد. حزن و درد در واژهها جاریست، و او این اندوه را با صدایش به تصویر میکشد.
×××
درست همانطور که نویسندهای با کلمات بازی میکند یا بازیگری با واژگان فیلمنامه، یک خواننده نیز میتواند نوشتهها را زنده کند، به آنها صدا ببخشد، و دردها را، بینیاز از تصویر، در گوش ما زمزمه کند.
×××
گاهی بغض در صدای خواننده، بغض در کلمات نویسنده و بغض در حرکات بازیگر سینما، تنها تظاهر به درد نیست؛ بلکه راهیست برای فهم عمیقتر خود و جهان پیرامون و اینکه ماحصل تمام شادیها ریشه در یک غم بزرگ دارد!
www.Soroushane.ir