هیچ شانسی بالاتر از این نیست که همین الان، زندهاید و نفس میکشید ...!
این شانس بیشتر از آنکه نتیجهی تصمیمات و محافظهکاریهای تو باشد نتیجهی یک اتفاق خوشایند است.
خوششانسی اگر بر اثر گرما، سرما، زلزله، سیل، تصادف، سانحهی هوایی، جنگ، ترور، آتشفشان، بیماری و... نمُردی و هنوز زندهای..
اگرچه این حیات ابدی نیست اما وقتی میبینی مرگ برای همسایه است ترسی آمیخته با شادی در دلت میخندد که :"هی... خدا را شکر من نمُردم!"
زندگی، تمایل شدیدی به مرگ و نابودی دارد به هر نوع و روشی میخواهد تماماش کند! تا شروع میکنی بهدنبال خاتمهاش است..
خوششانسی که از میان هزاران اسپرم، موفق به لقاح شدی... آن زیر و در دنیای میکروسکوپی چه خبر است!؟ هیچ نمیفهمی... فقط ادامه میدهی... از هزاران بلای حامگلی مادر بالاخره فارغ میشوی که به دنیا بیایی تا بدانی روی زمین چه خبر است!؟ باز هم هیچ نمیفهمی و ادامه میدهی و از دهها درد و مرض و اتفاقات ناگوار کودکی و جوانی به سلامت بزرگ میشوی، پیروزهایت را جشن میگیری به موفقیت میرسی و دست از بازی و تن از تلاش و دل از عشق نمیکشی. اما وقتی سر بلند میکنی آسمان را میبینی: آن بالا و در دنیای تلکسوپی چه خبر است!؟ و باز هم نمیفهمی و ادامه میدهی...
اگر همینطور خوششانس باشی آرامآرام میرسی به انتها، تا به پیری برسی، تاک قامتت خمیده میشود سر پایین میاندازی و تاسف میخوری از اینکه میفهمی اما دیگر نمیتوانی ادامه بدهی...
و اگر بد شانس باشی...! به دست یک اتفاق یا یک اشتباه تمام موفقیتها و پیروزهایت از ابتدا چون یک حباب میترکد و نیست میشوی.... آنگونه که هیچ نمیفهمی...