این خیزش نه سر دارد و نه ته؛ جنبش بی سر و ته، نه زمان خاتمهاش قابل فهم است و نه مکان شروعش. آغازگرش ناشناس است و خاتمهدهندهاش نیز.
مردم انقلابپرست را نمیشود به چیز دیگری مومن کرد.
آخوندها برای هر چیزی راهکاری داشتند اما با این خیزش نمیدانند چه کنند. هر سری را که میبرند سر دیگری ظاهر میشود و هر دُمی را قطع میکنند دُمِ دیگری پدیدار.
این خیزش، اژدهای هفت سری است که انتهایش نامعلوم است...
×××
برای ربودن ایمان مردم و کشاندن آنان به سوی خود، به هر خدعهای چنگ زدند؛ خدعههایی که بهخیال خودشان معجزه بود....
مدتی عصای موسی شدند تا اژدهایی کذایی خلق کنند که کارساز نشد.
موج عظیم مردم را شکافتند، اما حتی خودشان هم نتوانستند از بین آن آسوده رد شوند.
گفتند از شکم کوه، ناقه بیرون آوردهاند مردم دیدند کوه، کاه بود و شتر، خر!
بتها را شکستند و تبری روی دوش بت بزرگ گذاشتند تا بندازند گردن او که بیفایده بود.
سربازانشان را به آتش انداختند و خانوادههایشان را گلستان کردند افاقه نکرد.
پرچم را پیراهن یوسف کردند ولی چشمان کورشان، شفا نیافت.
سوار بر باد شدند و برای شنیدن زبان پرندگان فالگوش ایستادند اثر نکرد.
جنینان را به کار گرفتند و وسط میدان آوردند که بیهوده بود.
از باکرههایشان کره گرفتند دیدند قبلآ یکی آنها را اساسی همزده بود!
اخبار از غیب آوردند، کسی باور نکرد.
به پیروان چشم و گوش بستهشان گفتند فلان کار ما شقالقمر بود و بسان کار، رد الشمس؛ اما الواح سنگی بدجور دستشان را رو کرد...
×××
این طایفهی بنیعزرائیل، چه با معجزه چه بی معجزه، رسالتش کشتن است. اما هرچه بکار بگیرد، دیگر بیفایده است...
مردم اکنون خوب میدانند این گوساله، گوساله است حتی اگر از طلا درست شود!
#مهسا_امینی #مهران_سماک
www.Soroushane.ir