صفر تا سی سالگی

مدت زمان مطالعه: 34 دقیقه

اکنون که وزن و اوزان شعری را یاد گرفته بودم و خیام را در خود حل می‌کردم و تمامی زیبایی گفتارش را مو به مو به ذهنم می‌سپردم. زیاد طول نکشید تا بدانم چقدر زیبایی کلام در دنیا هست؛ اما خیام علاوه بر تسکین دردهای روزمره‌ی من از انسان بودن، مرا در انحطاطی عمیق فرو برد و به من درسی می‌داد که امید به آینده را از ذهنم می‌شست. شاید باور نکنید که شعر خیام آنقدر تأثیرگذار است که تمامی ذهن مرا در دریای خود غرق می‌کرد و مسیر اکنون را به زندگی می‌افزاید و حتی آدمی را تا مرز نابودی می‌برد و حال خیام داشت با زندگی کردن در لحظه، مرا از بودن‌ها و امیدها دور می‌کرد. اما من هنوزم او را به عنوان شاعری که شعرش رها بود و آزاد، بعنوان شاعری که شعرش سفید بود و از سفارشی بودن‌ها دوری می‌جست به ‌شدت دوست دارم.

در همان ایام با یک استوار یکم کادری آشنا شدم. روحیه‌ی عجیبی داشت محیط خشک نظامی را هرگز دوست نداشت اما همیشه می‌گفت که شک زندگی‌ من در بیرون از این مکان نظامی جور دیگری است. اینجا نانم را می‌دهد و نان اندیشه‌ام در منزل است. او عاشق کتابخوانی بود یک مرد خردمند و اندیشمند بود. استوار کریمی، که اسم کوچکش یاد نمی‌آید مرا با رمان‌های ادبیات قوی فرانسه و جهان آشنا کرد و من در عرض چهار ماه ده‌ها رمان را خواندم. کتاب بلاگردان، پاپیون، پدرخوانده هر دو جلد، خدایان تشنه‌اند، جاودانگی و کریشنا مورتی ، کتاب قلعه‌ی حیوانات جورح اُرول و … کتابهایی بودند که مرا در تسخیر شب‌های طول و دراز سربازی می‌برد. من همیشه می‌گفتم خیلی طالب مطالعه نیستم اما با این حجم از کتاب اعتراف میکنم که لذت می‌بردم از مطالعه، اگر چه فقط زمانی وقت می‌گذاشتم که تمام زمانم در اختیار خودم باشد. منطق و الطیر عطار و دیوان رباعیات خیام و دیوان اشعار خمینی! تنها کتاب شعرهایی بود که در کتابخانه‌ی مسجد پاسگاه بود و مطالعه کردم.

من آموختم که بی‌عشق نمی‌توان زیست اما نه فقط عشق به جنسی دیگر، بلکه عشق به هر آنچه هست و هر آنچه داری و میخواهی داشته باشی! آموختم که زندگی همان چشمه جوشان امید و عشق منست و من بی عشق به زندگی، هیچم و پوچ.

من زندگی را از هر چیزی بیشتر دوست دارم و از عاقبت مرگ نالانم؛ به همین خاطر مطمئنم هرگز خودکشی نمی‌کنم! هرگز تن به یک باور نداده‌ام چون می‌دانم: هرچه اعتقاد شما نسبت به چیزی بیشتر باشد به همان میزان دایره‌ی تفکرات شما محدودتر خواهد شد! هرگز از نبودن خود راضی نبوده‌ام. ذهنی خلاق و سرشار از امید و نوآوری همیشه در خود می‌بینم. برای یک روح پریشان و سرگردان. آنچنان که یک سربازی ساده‌ام نیز مملو از سرگردانی است: از بیجار به تبریز؛ از تبریز به کرمانشاه؛ از کرمانشاه به تهران؛ از تهران به مشهد؛ از مشهد به سنندج و از سنندج به هزارکانیان و از هزارکانیان به دیواندره، این‌ سفر سربازی من بود! یعنی طی اینهمه مدت مدام منتقل می‌شدم ولی در مشهد حکایت سماور چایی حسابی شیرم کرد.

شب‌هایی که در منطقه‌ی سرسبز سارال و هزارکانیان خدمت می‌کردم یادآور تنهایی محض من بود در فضایی سوت و کور. من در بالای تپه‌ای از هیچ نگهبانی می‌دادم تا به نوعی زمان خدمتم بگذرد اما در تمام زندگی‌ام تنها به زمانی راضی هستم که از عبث بودن خود ناراضی بودم! به همین خاطر زیباترین شب‌ها و روزها را با نوشتن شعر برای خودم می‌ساختم و احساس می‌کردم که هرگز هیچ لحظه ای از بودنم هدر نمیرود. با سرودن هر غزل، بیش از سی بار آنرا با آهنگ و آواز می‌خواندم و لذت می‌بردم اشکالات بسیار در وزن، هجا و قافیه داشتم اما در آنجا بود که با مطالعه‌ی کتابی در همین موضوع، تمامی آن‌ها را مرتفع کردم و مهدی عزیز هم همت تایپ و صفحه آرایی و گوشزد کردن برخی عبارتها را بر عهده داشت. بیش از شش هزار بیت حاصل شعرسرایی من بود که اکثر قالبهای شعری را آزمودم و به جایی رسیده‌ام که شعرسرایی برایم امری اجتناب‌ناپذیر شده است به گونه‌ای که فکر می‌کنم هرچه را که بخواهم قادرم به شعر و به نظم درآورم اما من اهل نظم نیستم حتی در بیان ساده‌وار من و در نثرهایم نیز شعر نهفته است. 

شعری که از درون و انتهای تشبیه‌های جاودانه بر می‌خیزد فقط در اسارت وزن نیست.

4.3 4 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

10 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Amirho3in
Amirho3in
4 سال قبل

در طول خواندن ’داستانِ من’
لحظه ای سستی و ملامت برایم پیش نیامد.
همانا هرچه میخواندم جذاب تر و من مشتاق تر میشدم .
باشد که در ادامه راه همچنان عاشق و سرزنده بمانی.
آمین

محمد حسن محقق معین

سلام هادی جان

نگاهی اجمالی به تا سی‌سالگی نامه‌ات انداختم. جالب بود.حالا که چهل سالت شده و باشی و بنویسی.بنظرم زندگی را زندگی کردی تا حالا و این موفقیتِ بزرگی است. سروشانه‌ات را نم نم و کم کم خواهم خواند.

زنده باشی و نازنین

قربان
قربان
2 سال قبل

سلام، خوب می‌نویسی ولی هنوز هم با ساده‌نویسی فاصله داری. کامیاب باشی و شادان.

میترا
میترا
2 سال قبل

بسیارزیبا ودلنشین مینویسین آقای سروش

اصغر حبیب پور
اصغر حبیب پور
1 سال قبل

سلام هادی جان
بیوگرافی شما را خوندم داداش کپی همدیگه ایم فقط با یک تفاوت اساسی
شما انجامش میدی مرد عملی من نه
موفق باشی??

error: لینک های همرسانی مطلب پایین هر صفحه هست لطفا به اشتراک بگذارید
10
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x