هادی احمدی (سروش):

عطار نیشابوری در مثنوی کوتاهی حکایت زنان پیامبر را چنین نقل می‌کند:
زنان مصطفی یک روز با هم / بپرسیدند ازو کای صدر عالم
کرا داری تو از ما بیشتر، دوست؟ / اگر با ما بگوئی حال، نیکوست
×××
زنان پیامبر برای نخستین بار جرئت و حقیقت بازی کردند. از او می‌پرسند: جرئت یا حقیقت؟ و صدالبته محمد چون جرئت نداشت و بجایش صادق بود و امین، می‌گوید حقیقت.
پس می‌پرسند: "کدوممونو بیشتر دوست داری؟"
پیامبر در منگه گرفتار شد نمی‌دانست چنین پرسش چالش‌برانگیزی آنهم در جمع از او پرسیده می‌شود؛ در ذهن گفت کاش می‌گفتم جرئت!
هیچ! طفلک می‌ماند چه کند؟ و به چکنم چکنم می‌افتد. اما فکری به ذهش می‌خورد و گفت این بار اولم بود در این بازی حضور داشتم اجازه بدهید که فردا پاسخ حقیقی را بدهم.
که تا فردا بگویم آنچه دانم/ جواب جمله بدهم گر توانم
×××
شب هنگام، به هر زن بطور مخفیانه یک خاتم (انگشتر) می‌دهد و می‌گوید به دیگری نگو.
فردای آن شب همه را در حرم‌سرایش جمع می‌کند و می‌گوید:"من اون زنی رو بیشتر دوست دارم که خاتم رو دادم بهش."
×××
خلاصه هر زن فریب‌خورده‌ای فکر می‌کند که محبوب‌تر است؛ چون هرکدام‌شان خاتمی دارند و فکر می‌کنند فقط خودشان آن را دریافت کرده‌اند.
اما عطار در بیتی دیگر دست پیامبر را اینچنین رو می‌کند و می‌گوید:
"جدا هر یک ز سّر آن خبر داشت / ولی با عایشه کاری دگر داشت!"
یعنی همگی کیفور بودند به آن خاتم، اما محمد تنها کسی را که دوست داشت و دوست داشت با او کارهایی بکند(!) فقط عایشه بود... 🙂
بعبارتی همه را فرستاد دنبال نخود سیاه!
×××
"بله دیگه! عشق اینگونه کور می‌کنه آدمو؛ و سر دیگران رو میشه اینجوری شیره مالید. "
×××
نقل است او، عایشه را که دختری بسیار کم‌سن و سال بود را آنقدر دوست داشت که در دهانش غذا می‌گذاشت. احتمالاً محمد هم سرپیری در هنگام نشستن کنار عایشه صدایش را هم بچگانه‌طور می‌کرد تا کمی عایشه از خنده غش و ضعف کند.
محمد، عایشه را حمیرا یا (گلگون به پارسی) صدا می‌زد.
حتی وقتی در ماجرای اِفک -در روزی که عایشه از قافله عقب ماند و سپس یکی از مردان صحابه با او برگشت همه‌جا چو افتاد که عایشه خیانت کرده و با فلانی رابطه دارد- محمد هم رفت و آیه‌ای آورد که عایشه بی‌گناه است!
×××
عطار در پایان می‌گوید:
اگر دل خواهدت ای مرد ناچار / که کاری باشدت در پرده زنهار
نواله از جگر کن شاد می‌باش / ولی درخون دل آزاد می‌باش
که تا تو خون ننوشی در جدائی / نیابی ره بسر آشنائی
می‌گوید:
اگر خواستی پنهانی حال بکنی و دیگران پی نبرند یا حسودی نکنند یا سنگ‌اندازی ننُمایند چیز ساده و لذت‌بخشی عطا کن تا تو از قید آنان آزاد شوی چون در غیراینصورت نمی‌توانی به وصال برسی...
×××
شاید بخاطر این خاتم بخشی، محمد پیامبر شد خاتم الانبیا! 🙂
#شرنامه
www.Soroushane.ir

لینک متن کامل مثنوی عطار نیشابوری در باب زنان پیامبر


5 1 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب در سمت چپ صفحه هست دوست داشتی به اشتراک بگذار!
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x