مدت زمان مطالعه: 17 دقیقه

چرا از مدارس و دانشگاه ها متخصص واقعی بیرون نمی آید!؟

مهر از راه می رسد برای آغاز دوره تحصیلی از همان کودکی تا بزرگسالی… شبیه بسیاری از کشورها که شهریور (سپتامبر) یا ماه های دیگر (به اقتضای آب و هوا) را برای ۲۰۰ روز آموزش و تحصیل در سال اختصاص می دهند… چه در جهان و چه در ایران! تحصیل کردن حرف اول را در رقم زدن آینده شغلی می زند.

مهر یعنی مدرسه، مکتب علم، فن، حرفه و هنر از اول الفبا تا انتهای دکترا…

من هم شبیه میلیون ها انسان دیگر، در مدارس ایرانی شروع به تحصیل کردم… بیشتر عمرم را در پشت نیمکت های چوبی کهنه و کثیف خشک سر کردم.

دوران تحصیل افراد با هم متفاوت است اما این بازه اگر کسی بخواهد بطور تکمیلی آنرا به پایان رساند در حداکثر حالت خواهد بود.

طول دوره های تحصیلی:

  • دوره تحصیلی ابتدایی: ۶ سال
  • دوره تحصیلی راهنمایی: ۳ سال
  • دوره تحصیلی متوسطه یا دیپلم متوسطه: ۳ سال
  • دوره تحصیلی پیش‌دانشگاهی: ۱ سال
  • دوره تحصیلی فوق دیپلم یا کاردانی: ۲ سال
  • دوره تحصیلی لیسانس یا کارشناسی: ۲ سال
  • دوره تحصیلی فوق لیسانس یا کارشناسی ارشد: ۲ سال
  • دوره تحصیلی دکترا: ۲ سال

بطور میانگین هر فرد تا مدرک سیکل: ۹ سال تا دیپلم:۱۲ سال و تا لیسانس: ۱۷ سال و تا دکترا: ۲۱ سال از عمرش را باید صرف تحصیل بگذارد، این مدت، جدا از سالهای تحصیل در رشته های موازی، مردودی، ترم های تکراری، آموزش های فوق برنامه، کلاسهای جبرانی و کلاس های غیردرسی گذرانده است. بنابراین اگر از آدمها بعنوان “دانش آموز” یاد کنیم بیراه نگفته ایم زیرا بخش اعظمی از زندگی هر فردی در مدارس صرف می شود بطور میانگین برای اخذ مدرک دیپلم که در طاقچه خانه بسیاری از مردم دنیا هست ماحصل  12 سال تحصیل است یعنی صرف بیش از ۱۵ هزار ساعت….!

روزگاری که همه تحصیل را رمز پیشرفت می دانند اما تاریخ و مطالعه بزرگان علم، هنر،موسیقی، ادبیات سینما و.. نشان داده این طرز تفکر کاملا اشتباه است آنچنان که: مارک تواین نویسنده و طنزپرداز آمریکایی گفت:”هرگز اجازه نمی دهم مدرسه رفتن جلوی پیشرفتم را بگیرد!”

بی تردید رمز رستگاری انسان در دانایی است این حرفی است که بودا می گوید اما این دانایی در مدارس حاصل نمی شود! اما آیا مدارس ما را داناتر می کنند!؟

خروجی این مدت حجیم آموزش چیست!؟ نتیجه اش چیست!؟

افراد چه آموزند!؟

به واقع هیچ، جز جدول ضرب و الفبا، نوشتن و خواندن که کلا این مدت حداکثر ظرف ۵ هزار سال کفایت می کرد اما ۱۵ هزار ساعت را در صف ها و کلاس ها و رفت و آمد و مطالعه دروس مرتبط و نامرتبط سر میکنیم چرا و چگونه!؟

نه فرمول های ریاضی و فیزیک در ذهن تان باقی می ماند نه حتی یک واکنش های شیمیایی شیمی، از تاریخ هیچ عبرتی نمی گیرید جز آنکه اسم شاهان و شاید سلسه های را حفظ کرده باشید از تجارت و سیاست هیچ بویی نخواهید برد جز مطالب دیکته شده در کتابها…

گفتند: علوم انسانی اما ذره ای از علوم و دانستنی ها، تجارب و رمز و رازهای موفقیت یا شکست انسان های موفق را در آن ندیدیم.

گفتند: علوم تجربی: سر کلاس باید صفحه به صفحه دقیقا چه چیزی را تجربه می کردیم!؟

گفتند: ریاضی و فیزیک، کار با اعداد خیلی مهم بود آشنایی با اضلاع، حساب و هندسه جبر و فقط جبر بدون هیچ اختیاری! اما همه اینها در فضای فیزیک طوری دیگر بود حتی آب هم محاسبات ما را به خطا می  انداخت و آنرا “شکست نور در آب ” نامیدند… نظریه و فرضیه های علمی که بسیاری در طی زمان مردود شدند و ایده های نو جایشان را گرفت،

دهها سال رفتیم، خواندیم، نمره گرفتیم و در نهایت آزمون دادیم و یا رد شدیم یا قبول. هزاران ساعت خواندیم که انسان، آدم و حوا آن دو نفر از خاک آفریده شده از بهشت رانده شدند که داروین آمد و تکامل موجودات را پیش کشید و هرچه آموختیم بطور دارکوبی! طی هزاران روز از بین رفت و شدیم از نوادگان آن نیای میمون ها…!

گفتند: حرفه و فن: رشته های حرفه ای و فنی داستان های کسب و کار.. اما آنچه از آب درآمد این بود که حرفه ای ها فنی شدند و فنی ها حرفه ای…

و در آخر می گویند: کار و دانش تمام رشته های قبلی همه اش دانش بود ولی کار و دانش هم کار داشت هم دانش. اما بازار آنهایی که نه علم اش را خوب می دانستند و نه کارش را پس زد و اینها شدند بی کلاس ترین رشته کلاسی! چون در مدرسه بنایی را می آموخت، سنک کاری و چوب بری! به شدت مورد تحقیر واقع شد و در حاشیه ای بیجان ادامه حیات می دهد. علیرغم اینکه این رشته حرفه ای به نظر دانش آموزان و بازار کار نرسید اما حداقل این رشته بیشتر به واقعیت زندگی نزدیک بود!

مدیران مدارس، معلمان و والدین و از همه سرتر، حاکمان میخواهند هرچه که خودشان فکر میکنند لازم است را بیاموزیم بی آنکه به زمان، عمر و علاقه و استعداد ما بهایی بدهند… هزاران روز باید صرف شود تا دقیقا چه بیاموزید!؟

مدارس و دانشگاه هایی که به خرج دولت تاسیس می شوند برای تربیت استعدادهای مردم نیست بلکه برای جلوگیری از آن است و اگر فرد آنقدر آزادی عمل داشته باشد که با مسئولیت و خرج خود دنباله رو دانش باشد چیزی خواهد آموخت که منجر به خلق چیزیهای ناب می شود و علم و هنر تا آخرین درجه پیشرفت می کند.

گفتند زبان بخوانید: فارسی، زبان ملی است، انگلیسی، زبان بین المللی است و عربی، زبان دینی است، حال آنکه زبان مادری من کوردی بود! در شهری زندگی میکردم که نصفش ترک زبان بودند! پس من در مجموع باید ۵ زبان دست و پا شکسته می آموختم….

الان بهترین آثار دنیا از آنِ نویسنده ای نیست که به انگلیسی نوشته باشد! بلکه یک اثر فاخر به زبان مادری تولید شده و کسی آنرا ترجمه کرده و جایزه نوبل گرفته…

می‌خواهند همه ما مترجم، فیلسوف، ریاضی‌دان، شیمی‌دان، مورخ، جغرافی‌دان، منجم، شاعر، نویسنده، مهندس، دکتر، کارگر و… شویم آخر مگر می‌شود!!؟

می‌خواهند همه ما، همه چیزدان شویم دانشمندانی سطحی با حجم دانشی به عمق یک اینچ!

حتی بزرگان تاریخ بشر نشان دادند که مدارس شاهکارهای بشریت را خلق نمی کند:

نیکولا تسلا هیچ‌گاه از تحصیلات رسمی برخوردار نشده بود. تسلا حافظهٔ هویدا و توانایی‌های خلاقانه خود را مدیون صفات ژنتیکی و تأثیرات رفتاری مادرش می‌دانست.

آلبرت انیشتین خیلی دیرتر از بچه‌های معمولی و در سن سه سالگی شروع به حرف زدن کرد. به دلیل پیشرفت کند کلامی اینشتین، هر موضوعی که در مدرسه برایش خسته‌کننده بود و در مقابل توجه صرف او به مواردی که برایش جالب بودند باعث شده بود که برخی همچون خدمه منزل آن‌ها، او را کند ذهن بدانند.

و هنگامی که ادیسون در دوره ابتدایی درس می‌خواند مدیر مدرسه وی اعتقاد داشت که ادیسون شاگرد کودنی است و عذر وی را از مدرسه خواست.

من منکر آموزش و دوره تحصیلی نیستم اصلا انسان بدون آموزش به دانایی نمی رسد اما با این سیستم آموزش نادرست، با حجم آموزش، با این حجم از تنوع مطالب نامرتبط، با این حجم از ارزیابی های غلط و این حجم از آموزش های دور از استعداد مشکل دارم. شما فکرش را بکنید کسی ۲۰ سال درس بخواند و در رشته پزشکی فارغ التحصیل شود اما  از دیدن خون به لرزه بیفتد! کسی که ۱۵ سال به ناچار! ریاضی بخواند در حالیکه در زمینه ادبیات فردی فوق العاده است اما این را زمانی به طور اتفاقی متوجه می شود که ۱۰ سال از فارغ التحصیلی اش در رشته حسابداری گذشته!!

چرا به ناچار تحصیل میکنیم؟:

  1. تقلید از تمام کسانی که به مدرسه می روند!
  2. ترس از بیسوادی و نادان شدن
  3. ترس از تحقیر شدن در جامعه
  4. ترس از بین رفتن فرصت های ازدواج و موقعیت های اجتماعی
  5. ترس از بیکار شدن
  6. ترس از مقایسه سطح شعور با دیگران
  7. عدم شناسایی استعداد و علاقه
  8. کسب مدرک
  9. استخدام شدن در مراکز دولتی

علم بهتر از ثروت است تا حدودی درست… درس بهتر از صنعت است تا حدودی درست…

اما مدرسه بهتر از جهان پیرامون نیست…! مدرسه فقط مهد دانایی نیست!

کسی که دکترا بگیرد بیش از ۵۰ هزارساعت باید عمر خود را در کلاس های درس و لای صفحات کتابها بگذارند…

زیاد است… زیاد نیست!؟

تازه پس از آن می مانید که چه میخواهید؟ مسئولیت اجتماعی و انسانی شما اکنون چیست!؟ جامعه از شما چه میخواهد؟ علاقه و استعداد قلبی شما چه بوده؟ بازار کار چیست؟ شما چه کسی هستید!؟ با این مدرک دنبال سمت هستید یا شغل؟ دنبال پول هستید یا شهرت؟ یا دانشمند شدن؟ عالم بودن برای زندگی کردن کفایت می کند!؟ یا در نهایت بیکار می مانید…؟

بیش از یک سوم عمر را در کلاسها گذارنده اید فرصتی برای تبدیل آنچه آموخته اید هست؟ از مزرعه ای که عمری کاشته اید چه چیزی برداشت می کنید؟

عمری برای صرف کردن به این زمان سپری شده هست؟

یعنی پروسه بلوغ فکری یک فرد از دوره مهد تا دکترا آنقدر طول می کشد!؟

یعنی برای پرورش یک مهندس نیاز به ۱۶ سال تحصیل هست!؟

به نظرتان زمان زیادی نیست!؟

زمان اهمیت زیادی دارد چون از عمر با ارزش شما دارد خرج می شود اما مهمتر از زمان صرف شده، نتیجه این مدت صرف شده است اما متاسفانه فقط بجای نتیجه فقط خروجی مهم است، :

خروجی فردی: داشتن مدرک لیسانس

نتیجه فردی: بیکار/ بدون ایده

مثلا در یکی از شرکت های نرم افزاری جهان بنام زوهو، جالب است بدانید، ۱۵٪ از نیروی کار حرفه ای زوهو فاقد مدرک دانشگاهی هستند. زیرا زوهو به شدت معتقد است که بهترین راه برای یادگیری مهارت، انجام آن کار است، زیرا شما هنگامی که در معرض مشکل قرار گرفتید، با توجه به زمان کافی، راه حل را پیدا خواهید کرد. زوهو زبان برنامه نویسی سفارشی خودش را ساخته و کامپایلر آن توسط زنی طراحی و ساخته شده که هرگز به دانشگاه نرفته! این شرکت مملو از افراد فوق العاده باهوش است اگرچه بسیاری از آنها مدرک و یا اعتبار لازم برای طراح یا مهندس بودن را نداشتند اما آنها در زمینه کاری خود، فعالیت های خارق العاده ای انجام می دادند. فرقی نمی کند شما از کجا هستید یا از چه مدرک دانشگاهی برخوردار هستید. تنها چیزی که مهم است چقدر شما مایل به یادگیری هستید، همین!

بنابراین دلایلی هست که از مدت زمان صرف شده چیزی بدست نمی آید. اما چرا نتیجه حاصل شده از مدارس آنچه نیست که مردم می خواهند.

آموختن غلط:

روش آموختن مدارس به واقع افتضاح است در یک کلام هدر رفتن  میلیون ها ساعت. یادگیری در کنار افراد باهوش و مدهوش بدترین آسیب است که سبب اتلاف وقت برای هوشمندها و صرف وقت برای مدهوش ها می شود. همچنان که نطفه هر نوزادی در شکم مادر بسته می شود تست هایی برای کنترل سلامت و نتیجه دلخواه (یک بچه سالم) در بیمارستان انجام می شود بنام آزمایش غربالگری! چرا در بدو ورود به مدرسه چنین غربالگری دیده نمی شود تا به واقع بدانیم چه کسی را چگونه آموزش باید دهیم سلامت روان و ضریب هوشی فرد چگونه است؟ شما هرچقدر هم معلم حرفه ای هم باشید یک ساعت زمان را نمی توانید مطلبی درس بدهید که برای یک دانش آموز کند ذهن و یا زرنگ یکسان باشد بی شک شاگرد زرنگ در طی نیم ساعت تمام مغز سخن را می گیرد و شاگرد کندذهن بیشتر از چند ساعت زمان لازم خواهد داشت بنابراین معیار قرار دادن زمان آموختن برای آن دو نادرست است هم شاگرد زرنگ و هم شاگرد کندذهن به یک اندازه این ۱ ساعت را به چالش خواهند کشید برای یکی زیاد است و برای دیگری کم، لزوم غربالگری هوش افراد در بدون ورود به مدرسه برای تفکیک و نحوه آموزش حائز اهمیت است. در بسیاری از مواقع، فرد، کندذهن نیست بلکه مطالب آموزشی را بسیار حقیر و ناچیز می داند و ارتباطی با آن برقرار نمی کند زیرا آنها فراتر از حالت هستید نظیر ادیسون و انیشتین.

بی تردید می دانید که مرز تشخیص بین نبوغ و دیوانگی(کندذهنی) به اندازه یک تار مو است. تشخیص و غربالگری صحیح و علمی و عاطفی دانش آموزان می تواند به استعداد یابی و اطلاع از ضریب هوشی آنها و نحوه ارایه آموزش به آنها کمک کند.

غربالگری افراد به معنای جداسازی آنها از هم نیست بلکه کسی که هوشمندتر است می تواند ساعت آموزشی کمتری را بگذارند و با باقی ساعت در اختیار هر فعالیتی که دوست دارد انجام دهد. نشستن در کلاسها و تکمیل ۱۰۰۰ ساعت آموزش، کمکی به شعور فرد نمی کند بلکه درک او از پیرامون جهان و خودشناسی است که او را به بالاترین سطح شناخت خود می رساند.

سیستم نمره دهی:

اساسا هرچیزی که اندازه گیری نشود قابل مدیریت نیست، اما ما در مدارس نمی خواهیم افراد را مدیریت کنیم چون هدف آموزش، فرد است نه مدیریت او! او باید آموزش ببینید و بتواند خود را مدیریت کند نه اینکه ما او را مدیریت کنیم. بنابراین چه نمره صفر تا بیست و چه امتیاز بد، خوب و یا عالی و یا A,B,C تماما غلط است کیفیت یادگیری یک شاخص اندازه گیری است اما اگر خود یادگیری را اندازه گیری کنید میعار صحیحی برای ارزیابی نیست زیرا ارزیابی به یادگیری فرد کمکی نمی کند شاید او از ترس مردودی آن درس را حفظ و یا یاد بگیرید اما شک نکنید چون مغایر با ساختار ذهنی و استعداد اوست هرچه را حفظ کرده، ظرف حداکثر دوماه از ذهن او بطور کل خارج می شود زیرا هرگز بدان نیازی نخواهد داشت. او اگر نمره خوبی بگیرد کمتر می خواند، اگر نمره بدی بگیرد سرخورده می شود و اگر متوسط باشد، متوسط هم باقی می ماند بنابراین گذاشتن خط کش بین یادگیری دانش آموزان اشتباه محض است از هر نوعی و از هر جنسی. مثلا اگر در کلاس دانش آموزان هوشمند، نمرات آنها از ۱۵ تا ۲۰ ارایه شود هیچ کمکی بجز احساس رقابت سمی، سرخوردگی و یا قبول ضعف نمی کند.

شما چطور با نمره دادن میخواهید فردی که استعداد ادبی دارد را تشویق کنید که با چه کسی رقابت کند؟ رقابت با همکلاسی که عاشق ریاضیات است؟ یا کسی که اهل سخنوری است؟ یا کسی که فنی و آچار به دست است!؟ کسی که زندگی اش می شود کسب نمره بالا به نظر شما نتیجه آموزشی محقق شده!؟

سالها دو برادرم یکی در ریاضی و دیگری در علوم با کسب بالاترین نمرات نفر اول مدرسه بودند اما خروجی نهایی این بود  که آنها دیپلم نگرفته تر تحصیل کردند…! و برعکس من که همیشه شاگرد تنبل با نمرات افتضاحی بودم ادامه تحصیل دادم!

اساسا نمره یا معیار ارزیابی و اندازه گیری برای یک حالت مشابه است اما در افراد متفاوت با ویژگی ها و توانایی های متفاوت ایجاد یک اندازه گیری واحد بی معنا و ناکارآمد است.

دروس اضافی:

طی یک آزمایشی که از چندین کودک گرفته شد کودکانی که با لِگو و خمیر، بازی میکردند خلاق تر از افرادی بودند که فقط با خمیر، بازی می کردند… خلاقیت در فراگیری یک یا چند موضوع هست زیرا قرار نیست کسی که موسیقی دوست دارد فقط موسیقی بخواند اما به این منزله هم نیست که بجای دروس موسیقی که باید در متن و اصل کار باشد دروس دیگری آموزش داده شود و این اصل به حاشیه براند به نحوی که دروس فرعی بیشتر از دروس اصلی مرتبط با رشته و علاقه فرد تدریس شود! نمونه چیزی که در مدارس و دانشگاه های فعلی هست! گویی همیشه باید دین و سیاست به همه چیز اعم از سینما، ورزش و فرهنگ و هنر و تاریخ و ادبیات ورود کند برای یکپارچه سازی ذهن آحاد یک جامعه با ایدئولوژی و سبک حکومت. متاسفانه ملی گرایی، جبر جغرافیایی و جبر حاکمیت، مقوله دین و اعتقادات و همچنین سیاست در تمامی زمینه های آموزشی حضوری پر رنگ دارد. در مدارس کشور دهها واحد دینی و دروسی که اصلا نیازی به اینهمه اجبار و تکرار نیست تدریس می شود.

البته من منکر معرفی جهان‌‌بینی‌های مذهبی و سیاسی و فرهنگی نیستم اما به نظر این چیزها باید بعنوان کتب فوق برنامه و یا غیر درسی معرفی و یا تدریس شود نه آنکه در بطن داستان باشد.

من که رشته دبیرستان و دانشگاهم کامپیوتر بود دهها درس و واحد حجیم از کتاب تاریخ، کتاب دینی و عربی، فیزیک حرارت! فیزیک، شیمی، و… نامرتبط با کامپیوتر پاس کرده ام در حالی بیشتر از آنکه دروس رایانه ای داشته باشم دروس متفرقه داشتم!

بنابراین دروس اضافی یعنی داده ای بیشتر، داده های بیشتر یعنی تمرکز کمتر و خواندن بیشتر بجای فکر کردن! آنچنان که آرتور شوپنهاور فیلسوف لهستانی گفت:”وقتی که وصف این اعجوبه های دانش و فضیلت دانشگاهی پُرهیبت را می شنوم گاهی به خود می گویم: آه، برای اینکه بتوانند زیاد بخوانند ناچار بوده اند چقدر کم فکر کنند!”

دروس اضافی باعث می شود فرصت پرداختن به دروس دلخواهی که استعداد شما به آن گرایش دارد از بین برود و وقت کافی برای رسیدگی و کسب تجربه در خصوص چیزی که دوست دارید از بین برود. بهترین پیشنهاد این است که آموزش و تدریس دروس تخصصی و مورد علاقه و استعداد فرد در مرکزیت باشد و یک کتاب بنام مطالعات عمومی و یا دانشنامه هم گذارنده شود که آنهم برای مطالعات آزاد! کفایت می کند.

مراجعه حضوری:

تا پیش از ظهور تکنولوژی، در گذشته بدلیل مشکل ارتباط جهانی لزوم حضور فیزیکی در کلاس و جلسات الزامی بود اما امروزه و در آینده با اینترنت و کلاس های مجازی اهمیت پرداختن به کلاس از بین میرود، طریق مسیر، ترافیک و آمد و شد از منزل به مدرسه یکی از بیشترین زمان های هدر رفته محسوب می شود البته این بدان معنا نیست که همه در خانه چیزی بیاموزند بلکه می توان فقط در هفته یک روز را برای مراودات اجتماعی بین دانش آموزان، پرسش و پاسخ حضوری در نظر گرفت وگرنه نیازی به حضور دائم نیست بویژه که امروز مفهوم معلم در حال کمرنگ شدن است. کلاس های مجازی، سمینارهای مجازی، سایت های آموزشی، تنوع ورودی داده های موثق از وب سایت های مختلف، نوت بوک و تبلت و اینترنت که در هر جا و هر زمانی دسترسی به آموزش را مهیا میکند عدم نیاز به حضور دائم در کلاس ها را توجیه می کند.

مراجعه حضوری اتلاف هزاران ساعت وقت است و شاید تنها نتیجه مطلوب آن حضور در میان همسن و سالان است!

آموزش اجباری:

فرایند تدریس دستوری و اجباری یعنی حضور ۲۰ تا ۴۰ دانش آموز در یک کلاس و یک معلم بعنوان عالم دهر که بطور دستوری هر آنچه را که بداند و یا حوصله اش بکشد تدریس می کند و از شما هم همان را میخواهد. این آموزش اجباری است شما از دستور سرپیچی کنید مردود و در نهایت ممکن است حتی اخراج شوید ترس از والدین، نمره، معلم، مردودی و اخراج باعث می شود که دانش آموزان تن به یادگیری مبتنی بر آموزش اجباری بدهند اما بدون کسب نتیجه دلخواه! در عوض امروزه مبحث نوینی بنام خودآموزی Self-study مطرح است که در آن فرد به دلخواه آنچه دوست دارد و یا نیاز دارد سراغ دانش میرود. حجم تولیدات محتوایی عصر تکنولوژی نظیر پادکست، ویدئوهای آموزشی، موشن گرافیک، کتاب صوتی و… به مرحله ای رسیده که فردی که خود خواهان کسب آموزش در خصوص یک مورد خاص باشد براحتی و با خودآموزی قادر به تحصیل در آن است در اینجا علاقه مهمترین دلیل برای کسب آموزش است بیشترین ماندگاری را در ذهن فرد علاقمند ایجاد می کند تا تدریس توسط شخصی دیگر بنام معلم! بنابراین امروزه خوآموزی سریعترین و باکیفیت ترین نوع آموزش برای بهبود فردی است.

ولتر نویسنده و فیلسوف فرانسوی گفت:” افرادی که بزرگترین خدمت را به دانش و فرهنگ نموده اند، نویسندگان و پژوهشگرانی بوده اند که در انزوا می زیسته اند و هرگز در گفتگوهای دانشگاهی شرکت نکرده و حقایق صد در صد اثبات نشده را در آکادمی ها ابراز نداشته اند.”

بطور مثال: خود من تا زمانی که دیپلم گرفتم ۶ واحد درس زبان انگلیسی را به زحمت پاس کردم و اغراق نیست جز الفبا و این جمله !!I am a Blackboard” چیزی نیاموختم! اما طی یکسال مطالعه فشرده از سر علاقه، تمام گرامر انگلیسی را آموختم که در نوع خود بی نظیر بود بدون هیچ کمک معلم، بدون رفتن به مدرسه، بدون کمک فرد دیگری و فقط با مراجعه و مطالعه کتب مربوطه… زمانی که کتاب را میخواندم. آنقدر ادبیاتم در دوران تحصیل ضعیف بود که آقای مرحوم فرجی معلم دوران ابتدایی از ۲۲ غلط دیکته به من نصف صفر نمره داد! و انشاهایم را برادرانم مینوشتند! حتی یک بیت شعر را هم بلد نبودم بخوبی و با وزن درست بخوانم ادبیات، علاقه من بود اما آنقدر لابلای دروس مازاد و متفرقه گم می شدم که این را هم  نه تنها یاد نگرفتم بلکه به شدت در آن احساس ضعف می کردم در نتیجه نمی توانستم استعدادی در آن زمینه هم بروز دهم. بعد از تحصیلات دیپلم در دوران سربازی با پیدا کردن یک کتاب کهنه در کتابخانه پادگان ظرف شش ماه تمام عرض و قافیه و ادبیات را چنان بلد شدم که اولین کتابم در همان سال چاپ شد و در همان سال ۶ هزار بیت شعر سرودم! بدون هیچ حضوری در هیچ انجمن و شب‌شعری، بدون هیچ دوره آموزش نویسندگی و یا شاعری بدون هیچ کمک و بدون هیچ معلمی! برای کسی که املایش ۲۲ غلط داشت و شعر را بلد نبود بخواند!

گوته، شاعر، ادیب، نویسنده، فیلسوف و سیاست‌مدار آلمانی گفت:” من از هیچ درس و مکتبی پیروی نمی‌کنم، از هیچ استادی چاپلوسی نمی‌کنم… دیوانه‌ای هستم که قایقم را خود هدایت می کنم.”

بهترین معلم برای هر فرد، خودش است تا با خودآموزی هرآنچه را که اهمیت دارد و لازم است فرا میگیرد .

استعدادیابی:

استعداد تمام ذات یک فرد برای رشد است اگر در همان سالهای ابتدایی کشف شود فرد طی ۲۰ سال می تواند خود را به اوج برساند و شاهکارهایی جهانی خلق کند اما استعداد اگر ریشه یابی نشود در زیر انبوه مصائب، دروس و درگیری های ذهنی خاک می خورد.

کشف نکردن استعداد در زمان مناسب باعث می شود که اشعار دکتر مغز و اعصاب از طبابت اش بهتر باشد! صدای یک فرد بیشتر از مدرک مهندسی متالوژی برایش ثمره داشته باشد و قدرت سخنوری یک فرد بهتر از حسابداری، محاسبات خوب را رقم بزند. متاسفانه در مدارس گذشته و فعلی و در همان سالهای نخست هیچ تلاشی جهت استعداد یابی شما نمی شود و باید همه چیز را همه ساله بخوانید تا شاید برحسب اتفاق آنهم! استعداد خود را در آن بیابید. آنهم پس از گذشت چندین سال…

فراموش نکنید استعداد است که ماهیت و شخصیت و مسئولیت اجتماعی و دلیل بودنتان در این جهان را تعیین می کند.

درست خود من پس از اخذ دیپلم تازه پس از ۱۲ سال فهمیدم که در ادبیات استعداد دارم…!

استعداد را شما خودتان باید کشف کنید اما برای کشف آن کمک اطرافیان، والدین و شرایط ذهنی، روحی و عاطفی و ابزارهایی که در دسترس دارید موثر است!

آزمون: اساس امتحان ثلث، پایان دوره، میان ترم، امتحانات نهایی و کلا هرگونه آزمون و کنکوری نتیجه مطلوبی از کیفیت آموزش و یا میزان یادگیری شما را ارایه نمی کند. اگرچه تکرار و مرور داده ها در مغز باعث قرارگیری اطلاعات موقت در حافظه بلندمدت می شود اما چون این داده ها دیگر پس از فارغ التحصیلی تکرار نمی شود بنابراین بطور فرّار از حافظه بلندمدت نیز خارج می شود برای درک این موضوع ببنید چقدر از فرمول های انتگرال و اتحاد را در ذهن دارید!؟ من که اعلام میکنم هیچ! با اینکه بیش از ۱۰ درس ریاضی مرتبط با آن پاس کرده ام و کلی آزمون های مرتبط داده ام. اما اکنون پس از گذشت چندین سال فقط میدانم ریاضیات فرمولی بنام انتگرال دارد!

آنتونی رابینز می گوید:” بدبختانه، بیشتر مردم، آموزش و تربیت را تنها در رفتن به مدرسه می دانند و همین که فارغ التحصیل شدند، دست از پژوهش و آموختن می کشند.”

بنابراین ارزیابی و آزمون، نتیجه کار نیست. تکرار آنچه آموخته اید اگر در مسیر عشق و استعداد شما باشد پس از مدرسه هم دست از آن برنخواهید داشت. اگر من عاشق ریاضی بودم تکرار این عشق و علاقه همیشه در زندگی ام تکرار مرا شاید به جایی می رساند که اکنون کوچر بیرکار[۱] آنجاست! شما اگر بر روی خط استعداد پیش بروید روی مدار موفقیت هستید چه در مدرسه باشید و چه در مدرسه نباشید بنابراین ملاک ارزیابی شما از طریق آزمون بیهوده است چون شما باید با موفقیت های خود ارزیابی شوید نه با میزان یادگیری چیزی آنهم تحت عنوان آزمون و یا کنکور…

فریدریش نیچه فیلسوف آلمانی می گوید:”در مدارس، اندک نشانی از آموزش اندیشه کردن نمی توان یافت؛ حتی در دانشگاه ها؛ حتی در میان شناخته ترین فیلسوفان؛ آری می بینم که منطق به عنوان یک نظریه، کار و تکنیک دارد به سستی می گراید.”

 اگر در طول دوره تحصیلی خود بطور اتفاقی و یا شانسی و یا حتی آگاهانه استعداد خود را یافته باشید شک نکنید موفق خواهید شد. در غیر اینصورت وقت گرانبها را فقط برای کسب یک مدرک تحصیلی هدر داده اید.

آزمون، فیلتری است برای آنکه برخی بالا نیایند و برخی از گردونه خارج شوند و برخی دهها بار تلاش کنند تا در گردونه باقی بمانند حال آنکه موفقیت نبودن در این گردونه و دور باطل است!

   اینکه چقدر این درس را خوب یاد گرفته ام اهمیتی ندارد مهم این ست که از این یادگیری چه چیزی درک کرده ایم و چه چیزی را میخواهم ارایه کنم چون داده های بدون استفاده، در انبار حافظه شما خاک فراموشی خواهد خورد زیرا انیشتین می گوید:”بهتر آنست که ذهن را برای اندیشیدن مورد استفاده قرار دهیم نه برای انبار کردن اطلاعات!”

بنابراین برای پاس کردن موفقیت آمیز آزمون ها، پُر کردن مغزتان از حفظ کردن دروس و مطالعه فراوان، از شما یک متخصص و یک خلاق نمی سازد، زیرا شما در زیر بمباران اطلاعات تخریب روحیه خواهید شد تا زمانی که با اولین چیزی که آموخته اید نتوانید به ماهیت و نحوه بکارگیری آن بیندیشید هرچه آموخته اید زباله های مغزی است!

نتیجه آینده مدارس:

در آینده نچندان دور، ماهیت آموزش مبتنی بر خودآموزی خواهد شد حداقل پس از یادگیری سواد خواندن و نوشتن دیگر نیازی به حضور فرد در مدرسه احساس نمی شود بنابراین پیش بینی می شود که مدارس راهنمایی، دبیرستان و حتی دانشگاههای آینده وجود فیزیکی نداشته باشند.

آینده مدارس و دوره های تحصیلی بر اساس استعداد افراد، هوش و ذکاوت آنها توسط مطالعات مغزی برنامه ریزی می شود.

معیار اندازه گیری و امتیازدهی از بین می رود و فرد با کسی از جنس خودش مقایسه نمی شود بلکه به ازای زمان تخصیص داده شده طبق هوش او و در ازای موفقیت های فردی در رشته تحصیلی مورد علاقه و استعداد و فقط با کتاب های مرتبط، خود را خودارزیابی می کند.

کارنامه حذف می شود و مدارک تحصیلی امتیاز و نمرات کل را درج نخواهند کرد مهم آموزش فرد در زمینه استعداد فردی است و عناوین مدارک در آینده به دلخواه نوع فعالیت خاص فرد درج می شود مثلا در آینده ممکن است هرگز رشته ای بنام “مهندسی گیاهان دارویی کوهی” نباشد اما فردی با استعداد و علاقه خاص، آن را رشته را بنام خود در مدرک خود ثبت کند. اینکه او این زمان را با چه کیفیتی گذارانده و یا زودتر و یا دیرتر از دیگران اصلا اهمیتی نخواهد داشت…  بلکه دقیقا نتیجه مطالعات او اهمیت پیدا می کند که این یعنی فرد دقیقا استعداد خود را یافته و بر اساس آن زندگی حرفه ای و شغلی، مسئولیت اجتماعی و وظیفه انسانی خود را می چیند.

استعداد فرد در هر مرحله ارزیابی آنهم با خوداظهاری و خودارزیابی! می شود تا اگر تغییری یافته اطلاعات مرتبط با استعدادش را در اختیارش بگذارند.

از زمان های حضور در کلاس ها فقط ۱۰% مراجعه حضوری خواهند داشت آنهم بصورت دورهمی و در دسته هایی آزاد و خارج از محیط های آموزشی مرسوم نظیر هتل ها و پارک ها و… در صورت تمایل و لزوم است و مابقی بطور مجازی خواهد بود.

بیشترین آموزش های اولیه را پدر و مادرها خواهند آموخت زیرا فرزندان بیشترین زمان را با آنها می گذارند شما کسی نمی یابید که از فلان معلم دقیقا چیزی را آموخته باشد هر کودک چیزی را که می آموزد از محیط خانواده است… بنابراین وابستگی فرد به معلم و مدرسه به کل از بین می رود و او با خودآموزی، خود جستجوئی و دریافت پاسخ از والدین سریعتر و لذتبخش تر به نتیجه می رسد.

بخش اعظم آموزش را ماهواره های تخصصی، تلویزیون های هوشمند آینده، والدین و وب سایت ها و در نهایت کلاس های مجازی و استادنامرئی خواهد بود.

با استفاده از هوش مصنوعی و انتقال داده ها از کامپیوتر به مغز، نیاز به از یادگیری بسیاری از داده های پایه ای از بین می رود.

معلم مجازی به شدت افزایش خواهد یافت. مدارس به حداقل می رسد و آموزش و پرورش کوچکتر خواهد شد. معلمین حقوق خود را بر مبنای تولید محتوای آموزشی ارایه خواهند کرد.

برگزاری آزمون در آینده برای دانش آموزان نخواهد بود بلکه از بین برترین معلمان مجازی و کیفیت محتواهای آموزشی دیجیتالی سایت های مقایسه ای آنها را ارزیابی خواهند کرد. شک نکنید: کودک یا فرد حتی اگر مجبور شود چیزی بخواند که دوست ندارد هرگز آنرا بکار نخواهد گرفت..

در یک کلام

آلبرت انیشتین می گوید:” آموزش چیزی است که بعد از فراموش کردن چیزهایی که در مدرسه آموخته اید باقی می ماند!” و جان لاک می گوید:”دانش هیچ انسانی نمی تواند فراتر از تجربیات او پیش برود!” بنابراین مدارس با این ساختار در آینده نزدیک محکوم به حذف از سیستم آموزشی خواهد بود و رویکرد خودآموزی و خودساختگی و کسب و تجربه مهمترین روش آموزش و خلق افراد خلاق در جهان خواهد شد.

نظر شما چیست؟

هادی احمدی


[۱][۱] نابغه ریاضی ایرانی که پناهنده سیاسی و شهروند بریتانیا شد.

5 1 رای
امتیازدهی به مقاله
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

3 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
trackback

[…] چرا از مدارس و دانشگاه ها متخصص واقعی بیرون نمی آید!؟ هم‌رسانی این مطلب […]

دیار
دیار
3 ماه قبل

خیلی از اینارو برای اطرافیان تکرار می‌کردم و در بعضی موارد من رو احمق، اهمال‌کار و از زیر کار در رو نام بردن. با اینکه هزاران بار قلبم شکست، ناامید شدم و هزاران بار استرس‌های غیرضروری متحمل شدم، دیگه به این چرخه ناروا پایان میدم. ممنونم ازتون

error: لینک های همرسانی مطلب پایین هر صفحه هست لطفا به اشتراک بگذارید
3
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x