

من هادی احمدی هستم؛ نویسنده، شاعر و مدرس ITIL.
بهشدت وسواس دارم روی سبک منحصر نوشتن، معنا و پیام!
اینجایی که هستید وبسایت من است؛ وبسایت شاعری بنام سروش که بهمنظور به اشتراکگذاری آثار، ایدهها، مقالات، دانستنیها و تجربیاتم ایجاد شده. هر صفحهاش، داستانی منحصر به فرد دارد و نگاهی عمیق و چند بعدی را داراست که بیپروا نوشتمش؛ از مطالب آموزندهی تخصصی در حوزهی فناوری اطلاعات و ITIL گرفته تا روزنویسهای دغدغهوار، صفحاتی از کتابهایم، اشعار و…
اینجا مکانی است برای کشف، یادگیری و آگاهی؛ شما را از دانستیهایم بینصیب نمیگذارم پس مرا از نظراتتان بینصیب نگذارید. حرفهای تازهای دارم که بسیاری از آنها را نوشتهام و خواهم نوشت. حرفهای مگو، حرفهای بیپروا، تابوهای شکستنی!
بیصبرانه منتظرم تا ببینم این نوشتهها چه کمکی به شما کرده؟




گفتم:"شکر قهوهای رو از چی میگیرن که قهوهایه؟"
گفت:"چه میدونم.... از گُه!"
گفتم:"عه چه جالب! حالا فهمیدم چرا بعضیا بجای گُه خوردی میگن شکر خوردی!"
#گفتم_گفت
www.Soroushane.ir
وقتی خبر آمد که کارتنهای مملو از اولین کتابم به منزل رسیده، فاصلهی چندکیلومتری پرفراز و نشیبی را از شور بیحدوحصر تا خانه چنان میدویدم که بارها زمین خوردم و برخاستم تا آنچه در خیال میپنداشتم در عمل ببینم.
۲۴ ساعت دیدن و لمس کردم انبوهی از کتابهای چاپشده که ماهها در انتظارش بودم کافی بود تا بفهمم خب شور کافیست...
و شوق جایش را گرفت!
×××
کمتر کسی به فلسفهی ترکیب "شور و شوق" پرداخته.
این ترکیب فقط ترکیب شعری و یا...
میگفت، قدیمترها رسم بر این بود وقتی گوسفندی را قربانی میکردند پیش از ذبح، چشمانش را سُرمه میکشیدند و به او نبات میخوراندند...
یک حال اساسی به گوسفندی که لحظاتی بعد، سر از تنش جدا خواهد شد!
×××
نمیدانم این رسم هنوز هست یا نه؟
اصلاً اگر باشد چیز مضحکی است!
حال چه مضحک بنامیم چه نه انگار حالا دیگر نه گوسفند را میآرایند و نه کامش را. همهچیز یکباره و بیمراسم بریده میشود؛ بیذرهای سُرمه، بیذرهای نبات.
تولد فوتی فوری، عروسی فوتی فوری، سوگواری...
و هزاران مطلب منحصر و یکتا را از این شیدای نوشتن بخوانید….
