مدت زمان مطالعه: < 1 دقیقه

مردمْ دور ساختمانی بلند جمع شده بودند و جوانی در بالای ساختمان قصد خودکشی داشت.هراسی هولناک و هیجانی نفس‌گیر بر تمام حاضرین آن‌جا حکم‌فرما بود. مردی پیش جوان رفت و از او پرسید: «چرا قصد خودکشی داری؟»

جوان با ناراحتی گفت: «چون از زندگی سیر شده‌ام.»

مرد با کمی تأمل گفت: «چگونه ممکن است انسانی از زندگی سیر شود؟!» جوان با ناراحتی بیش‌تر گفت: «از دست غصه‌های زندگی سیرم.»

مرد با لبخند گفت: «پس به‌شدت گرسنه‌ی شادی‌های زندگی هستی. چرا حالا که فرصت داری آن‌ها را تجربه کنی، روح و روانت را از این فرصت بر حذر می‌داری؟»

جوان مدتی به فکر فرو رفت و بعد دست از خودکشی کشید و نزد مرد آمد و گفت: «یقیناً اگر تو نزد من نمی‌آمدی، حتماً خودم را می‌کشتم.» مرد با خنده گفت: «تو اگر می‌خواستی خودکشی کنی، قبل از این‌که من به بالا بیایم این کار را می‌کردی!»

0 0 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب پایین هر صفحه هست لطفا به اشتراک بگذارید
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x