ایرج میرزا مثنوی کوتاهی دارد بنام آرزوی خر دُم بریده.
[بوده است خری که دُم نبودَش / روزی غم بیدُمی فُزودَش
در دُمطلبی قدم همی زد / دُم میطلبید و دَم نمیزد
یک رَه نه ز روی اختیاری / بُگذشت میان کشتزاری
دهقان مگرش ز گوشهای دید / بَرجَست و از او دو گوش بُبرید
بیچاره خر آرزوی دُم کرد / نایافته دُم، دو گوش گُم کرد]
×××
خری که بواسطهی بیدُمی در پی یافتن دُم رفت اما دهقانی او را دید و دو گوشش را نیز برید. این شعر در نگاه اول این را نشان میدهد که در پی چیزی که نداری اگر بروی، خطر از دست دادن چیزهای دیگر هست...
اما به گمانم این نیت ایرج نبود.
×××
او به زیبایی در یک مصرع "دُم" و "دَم" را آورده. یعنی میخواهد بگوید این خر باید دَم میزد که چرا دُم ندارد؟ نه آنکه در پی دُم یافتن برود!
دُم: چیزی است که خر ندارد و میخواهد بهدست آورد (حق یا آرزو).
دَم: سخن گفتن، اعتراض کردن، واکنش نشان دادن.
ایرج، با طنز تلخش میگوید:
اگر در برابر نقص یا ظلمی که به تو رسیده ساکت بمانی و بجای اعتراض، صرفاً بدنبال جبران آن در همان چارچوب بروی، نهتنها به خواستهات نمیرسی، بلکه زیان بیشتری هم میبینی.
یعنی پیامش به نوعی این است: "سکوت" در برابر بیعدالتی، نهتنها مشکلت را حل نمیکند، بلکه شرایط را بدتر میکند!
×××
پس خر بینوا باید چه میکرد؟
خر باید بجای اینکه بیسروصدا برود دنبال دُم، باید دَم میزد -یعنی اعتراض میکرد، صدا درمیآورد و میگفت: ای مردم! من دُم ندارم، این بیدُمی حق من نیست!
به بیان استعاری، باید اول حقطلبی و بیان مشکل را پیش میگرفت، نه اینکه بیسروصدا برود در مسیری که پرخطرست.
×××
در دنیای واقعی این یعنی:
قبل از اینکه برای جبران یک نقص یا بیعدالتی به هر قیمتی وارد عمل شوی، اول صدایت را بلند کن تا مسئله دیده شود.
وقتی حرف میزنی، حتی اگر به دُم نرسی لااقل گوشهایت را حفظ میکنی!
این یعنی کسی که در سکوت و دمنزدن تو، توانسته دُمات را قیچی کند دیگری هم میتواند گوشهایت را قیچی کند!
×××
سکوت در برابر بیدُمی، مقدمهی بریدن گوشهاست!
صدای پیام این شعر به گوشتان آشناست؟
www.Soroushane.ir