سرود خزان!

مدت زمان مطالعه: < 1 دقیقه

از این آدم‌های پُر پشت و رو
در این شهر پُر صدا
و در این کوچه‌های پُر هیاهو
هزار در كوفتم تا گشاید یكی آن در …
كه روشنی بهار آنجاست.
عمر به پایان رفت بی‌آنكه كَسی گشاید آن دَر
                                   دری كه روشنی بهار آنجاست.
هر چه تفكر دواندم پاها بیشتر احساس خستگی كردند
در آخر رسیدم به سر منزل نامقصود
هر دری كه باز شد سرود خزان آنجا را رقصانده بود!
www.Soroushane.ir

0 0 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب پایین هر صفحه هست لطفا به اشتراک بگذارید
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x