ناودان طلا!

مدت زمان مطالعه: < 1 دقیقه

ناودان طلا!
من ناودانی از طلا بر روی بام کعبه‌ام
سر می‌کشم روزی چنان از آسمان، نوشابه‌ام
در این بیابان جرعه‌ای، باران ندیدم،قرن‌ها
اینجا چرا هستم خدا، دیوانه‌ام یا نخبه‌ام؟
تا آن‌که گفتش زائری از سرزمین جنگلی
با ناودانی آهنی، بر روی بام کلبه‌ام
دیدم خدا اینجا که نیست، باران طلای واقعی است  
دیدم طلا بی‌ارزش است از ارزش حقابه‌ام!
www.Soroushane.ir

0 0 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب پایین هر صفحه هست لطفا به اشتراک بگذارید
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x