هایده!

مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه

نوای یکی از آهنگ‌های بسیار زیبای هایده توی پارک به گوش می‌رسید. کودک فال‌فروشی کنارم نشسته بود و آن آهنگ را همزمان زمزمه می‌کرد.
لحظه‌ای مکث‌ کرد و ازم پرسید:”عمو، بنظرت هایده هم میرینه؟”
باتعجب گفتم:”این چه سوالیه؟ معلومه. مگه آدم نیست؟”
گفت:”میدونم آدمه، ولی نمی‌تونم تصور‌ کنم میره دستشویی و میرینه!”
گفتم:”اتفاقأ یجوری‌ میرینه، اندازه‌ی کله‌ی…!” 🙂
با اینکه جوابش را دادم ولی حس کردم دروغ گفتم؛ واقعا نمی‌دانستم هایده هم می‌ریند یا نه؟ چون تصویر و تصوری از او در چنین حالتی نداشتم، فقط جواب حاضر و آماده به او دادم تا اینکه…
×××
همین الان اگر به هر شاعری فکر کنم یک پیر رند خراب با موهای بلند که کونش را لم داده به گوشه‌ای و دیوان شعری در دست و عکس یار در پیاله دارد در ذهنم پدیدار می‌شود و لاغیر!
یعنی شده من چنین شاعری را حین رانندگی تجسم کنم؟
یا به یک درویش، یک پیرمرد مفلوک و مظلوم کشکول بدست با موهای کثیف و پریشان.
×
بطرز عجیبی هر وقت به دکترها فکر می‌کنم هیچ تصویری بجز یک زن یا مرد در لباس سفید پزشکی توی ذهنم نقش نمی‌بندد. یعنی‌حتی تصور اینکه دکتر را توی کت و شلوار مجسم کنم یا با پیژامه، انگار نامقدور یا مصنوعی است!
×
یا تصویری که از برنامه‌نویس دارم یک جوان ژولیده‌ی حمام نرفته و بی‌توجه به دنیا که سر کرده توی‌ مانیتور پر از کد.
یعنی شده من یک برنامه‌نویس را به شکل، یک شاعر یا پیرمرد تصور کنم؟ هرگز!
×
وکلا را هم متأسفانه فقط‌ مرد جوان سی تا چهل ساله تصور می‌کنم خوش‌تیپ، کت‌شلواری و کراوات زده پشت میز چوبی گرانقیمت براق!
تصور اینکه چنين وکیلی با چنین تصویری روی کاسه‌ی توالت نشسته باشد بواقع دور از ذهن است.
×××
نمی‌دانم مشاغل افراد چه سوگیری ذهنی برای ما ایجاد می‌کنند و این تصاویر چه زمانی در مغز ما ساخته و چه زمانی حک می‌شود؟ ولی هرچه هست تصویر و تصوری که ازشان می‌سازیم گاهی تا آخر عمر دست‌نخورده باقی می‌ماند؛ حتی اگر هزاران نمونه‌ی جدید و مغایر با آن ببینیم و حتی اگر بارها تغییر کنند.
و بدتر آنکه آنان را در وضعیت‌های معمولی و رفتار همه‌ی اقشار نمی‌توانیم تجسم کنیم.
گویی مبدل شدند به یک مجسمه!
×××
خیاط، لوله‌‌کش، دلاک، نانوا، بنا و…
انگار نه جزئیات چهره‌ و نه شخصیت‌شان و نه حتی رفتارشان اصلا اهمیتی ندارد و صرفآ شغل، لباس و ابزاری که دارند تمام برآیند ماست از ماهیت آنان.
×××
الان که فکرش را می‌کنم کودک فال‌فروش راست می‌گفت، “هایده نمیرینه!”
www.Soroushane.ir

0 0 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب پایین هر صفحه هست لطفا به اشتراک بگذارید
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x