چند می‌گیری گریه کنی!؟

مدت زمان مطالعه: < 1 دقیقه

کاش می‌شد به اشک فهماند که مگر جایی گرم‌تر از چشم سراغ دارد که به هر بهانه‌ای سعی در خروج از چشم دارد…
اشک، شبنم چشم است در سپیده‌دم بغض!
مرد و زن ندارد، بغض که گلو را بگیرد رود اشک سرازیر می‌شود.
غریب و آشنا هم ندارد، هرکس که قربانی جهل شده، گریستن دارد. اما کسی که به روی آنان آتش گشوده، گریستن بر او روا نیست و هر کس بگرید، حامی‌ جهل اوست، بانی جهل اوست و راوی جهل او.
گناهی نابخشودنی است دست روی هم‌وطن بلند کردن، کشتن و جسد را ربودن، دفن پنهاني تن، و مقابله با سوگواری مرد و زن. نه نمی‌شود برای بانیان این ظلم‌های آشکار گریست.
این‌ قابل بخشش نیست، برای خون‌ ستمگر نباید گریست!
اشک، حرمت دارد. گریستن برای خالی کردن بغض است، بغضی که از ستم، گلو را گرفته است، از رنج و از نامرادی و از نبود آزادی …
اشک‌های واقعی از درد بی‌امان است اما چشم بسیاری ممکن گریان باشد و اشک‌آلود؛ چشم‌هایی که اشک‌هایشان را شبیه افکارشان فروخته‌اند. این اشک‌ها، اشک تمساح‌ست…
این بسیجیان و تندروهای متعصب، این نیروی سرکوب، تا وقتی در نقش مآمورم و معذور، بازی می‌کنند و مردم دست‌خالی و مظلوم را عذاب می‌دهند و می‌کشند و بین توحش و انسانیت، حدی قائل نیستند، اگر خودشان کشته شوند، گریستن بر خون‌هایشان فقط یک معنی دارد، این‌که چند می‌گیری گریه کنی!؟
#مهسا_امینی
www.Soroushane.ir

0 0 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب پایین هر صفحه هست لطفا به اشتراک بگذارید
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x