گفتم، گفت: عنوان کتابی از اینجانب است که بر گفتگوهایی بر سر چالش‌های روزمره‌ی انسانی تمرکز دارد،
خیلی سخت است که این مجموعه را مجموعه داستان کوتاه نامید اگرچه در تمامی آنها روایتی داستان ‌وار نهفته است اما به واقع اثری از فضاسازی، شخصیت‌پردازی و .. نیست گویی فقط یک گفتگوی ساده است اما در پس این مناظره “من و او” چیزهای زیادی مطرح می‌شود، پرسش‌های زیادی عنوان می‌شود و پاسخ‌های بجا و نابجا… که گاهی شکل طنز بخود می‌گیرد و گاهی شکل درد.
مجموعه روایت:” گفتم، گفت!” مجموعه از گفتگوهای حیاط خلوت حیات ماست که در آینه شفافیت ذهن و برای رهایی و پاسخ به بسیاری از افکار و باورهاست…
همه آنها از یک بحث و ابهام ساده شروع می شود به اوج می رسد و در نهایت فروکش میکند…
شاید بالا و پایین شدن اندک این روایت در چندخط از یک گفتگوی ساده، روایتگر ضربان قلب یک اثر داستان‌وار باشد…

31 تیر 1401

وسط!

گفتم:”خانم پرستار، بالا و پایین این تخت معلوم نیست؛ سرم را کدام طرفی بگذارم تا راحت‌تر آمپول را تزریق کنی!؟”گفت:”فرقی […]
26 تیر 1401

تغییر!

تغییر!گفتم:”تو تا دیروز حرف دیگه‌ای میزدی! چی شد که تغییر کرده و الان چیز دیگه‌ای میگی!؟”گفت:”بچه که بودم شورت پام […]
22 تیر 1401

آزادی!

گفتم:”چرا خود را در کنجی محبوس کردی. چه لذتی دارد زندان شدن در خویشتن!؟”گفت:”اتفاقاً برعکس، من بیرون از این در […]
19 تیر 1401

دست‌پخت!

گفت:”میشه تو غذا بذاری؟ آخه دست‌پخت تو یه چیز دیگه‌اس، تو خوشمزه درست می‌کنی.”گفتم:”خُب تو هم خوشمزه درست کن!” #گفتم_گفت […]
4 خرداد 1401

هدر!

گفت:”روزی چند ساعت توی‌ شبکه‌های اجتماعی هستی!؟”گفتم:”برنامه‌ريزي کردم، میانگین، روزي۲ ساعت.”گفت:”من که اصلا ۲۴ ساعته یه لحظه هم وقت سرخاروندن […]
30 اردیبهشت 1401

دارو!

گفت:”دارویی که تجویز کردم برای زخم زبانت است!”گفتم:”دکتر این دارو را بخورم یا بمالم!؟”گفت:”اگر بخوری، دیگر نمی‌توانی بمالی و اگر […]
error: لینک های همرسانی مطلب در سمت چپ صفحه هست دوست داشتی به اشتراک بگذار!