دنیا همیشه بیرحم است چه توسط آدمها، چه توسط وقایع، چه توسط بیماریها و چه توسط آنچه که تقدیر یا چیزی که کار خدا مینامند.
پرچمدار موسیقی جهان بتهوون باید در رنج ناشنوایی فرو رود چون گوش مهمترین چیزی است که یک موسیقیدان باید داشته باشد.
همچنان که استیون هاوکینگ باید به کل فلج شود تا نتواند با دست و پا دست به آزمایشات فرضیههایش بزند.
انیشتین باید بسختی بیمار شود و حتی فرصت نکند از پرستارش کاغذ بخواهد تا یک فرمول دیگر را عرضه کند و از بیکاغذی روی ملحفهی تختش بنویسد و ناتمام بمیرد و خود و هزاران ایدهاش به زیر خاک برود.
حتی فرمول نسبیت زمان بیش از آنچه مقرر است زمان به او نداد تا بیشتر عمر کند... و هزاران مورد دیگر...
×××
همچنان که بتهوون نیز بسیار تلاش کرد بر ناشنواییاش فایق آید که موفق نشد اما با همان رنج، شاهکارهای دیگری را بسختی رقم زد. در غایت زودتر از آنچه که باید بسازد از پای درآمد و ناشنوا درگذشت.
بیرحمی جهان از اینجاست که دقیقاً دست میگذارد روی همان چیزی که برای آن آفریده شدی و بدان به شدت نیاز داری تا هزاران شاهکار دیگر را خلق نکنی...
بیرحمی جهان اینجاست که یک فرد بیخاصیت، سرومورگنده، بیش از صدسال عمر میکند اما یک هنرآفرین یا به دردی که هنرش مرتبط با آنست مبتلا میشود یا خیلی زود میمیرد.
جهان بیرحم است...
×××
رنج و مردن برخی آدمها دردناکتر از دیگران است به نظرم اگر نژادپرستی و تمایز چیزی بدی است اما یک آدم هنرمند در قیاس با دیگران باید برتری داشته باشد لااقل باید خدا، دولت و سرنوشت تلخ، او را به زمین نزند و فرق بگذارد بین یک پرچمدار علم و هنر و موسیقی در برابر با یک علمدار!
پرچمدار و علمدار هردو یک معنا دارند اما در لفظ اول سرآمد بودن به چشم میآید و در دومی جان برکف بودن! در اولی، تازگی و زندگی است و در دومی کهنگی و ماندگی. در اولی صلح هست و در دومی جنگ.
در اولی میل به زیستن هست اما در دومی میل به مردن.
با این وصف در مورد آدمیان، همیشه دومی پیروان بیشتری دارد چون جهان بیرحم است!
×××
خیابانها آذین به رنگ مرگ و عزا شده. نوحهی پیروان علمدار جهان(!) بگوش میرسد و من موسیقی پرچمدار جهان، بتهوون گوش میدهم!
این بتهوون است و آن بُت و آب در هاون!
www.Soroushane.ir