جوان خوشتیپی بود ولی عصبانی.
داد میزد:"طلاقت میدم."
زنش ناآرام نشسته و مشخص بود که دل توی دلش نیست و میگفت خطایی نکرده و کدام مرد دیوانهای هست که سر یک بحث مسخره طلاق را پیش میکشد؟ با اینحال محکم ایستاد و گفت:"تا آخرش هستم فقط پای حرفت باش! تو برو کارای مقدماتی طلاقو انجام بده منم میام."
×××
بهواقع که زنش خطایی نکرده بود؛ از لابلای گفتگویشان میشد فهمید که در اثر یک بحث خانوادگی مسخره که نه دزدی است و نه هیزی به هم میپریدند. اما در نقطهی طلاق بودند؛ هرچند هیچکدام قلباً راضی به این کار نبودند ولی داشتند به هم تشر میزدند برای به کرسی نشاندن اینکه کدام نیازمندتر آن یکی است و کدام وابستهتر، کدام مصممتر است و کدام محکمتر؟ کدام آن یکی را بالاخره رها میکند و کدام عاشقتر است؟ کدام محقتر است و کدام مظلومتر، کدام ترسوتر و کدام لجبازتر؟
×××
مرد با سرسختی و غرور تمام از خودرو پیاده شد و رفت کارهای مقدماتی طلاق را پیش برد و ساعتی دیگر بازگشت و برگه را سمت زنش پرت کرد که تا از تصمیم قطعیاش او را مطلع کند.
زن برگهی طلاق توافقی را در خودرو پاره کرد و بیرون انداخت و همدیگر را در آغوش کشیدند؛ انگار که هیچ دلخوریی از هم ندارند و گازش را گرفتند و با خنده دور شدند!
×××
بسیاری از تشرهای جدایی ناشی از یک مشکل ریشهای است.
آدمها میل زیادی به خاتمه دادن دارند؛ خاتمهی کارمندی؛ خاتمهی وطن؛ خاتمهی زندگی و خاتمهی غم و خوشی.
انگار یک نقطهی پایانی همیشه گوشهی ذهنشان هست حتی اگر اتفاق ناگواری نیفتاده باشد!
×××
بسیاری از تشرهای جدایی بین دو نفری که همدیگر را دوست دارند و بههم اعتماد کامل دارند فقط گذاشتن یک نقطهی پایانی برای این جمله است:"من برترم."
www.Soroushane.ir