آرزو میکرد حداقل برای لحظاتی، قالیچهی سلیمان را در اختیار داشته باشد تا با آن بتواند دور دنیا بهسرعت بچرخد.
در اتاقش چنان محو این رؤیا بود که وقتی به خود آمد پنداشت که دنیا دور سرش میچرخد.
آرزو میکرد حداقل برای لحظاتی، قالیچهی سلیمان را در اختیار داشته باشد تا با آن بتواند دور دنیا بهسرعت بچرخد.
در اتاقش چنان محو این رؤیا بود که وقتی به خود آمد پنداشت که دنیا دور سرش میچرخد.