مغزش آب رفته بود از بس شستشوی مغزی شده بود!
#کاریکلماتور #واژه_گردان
پانوشت:
تکرار، تکرار و تکرار، ملکهی ذهن میشود ناچار. در برابر تکرار روزانهی هر چیزی که باشی، عاقبت شکل آن چیز را به خود خواهی گرفت و در ذهنات چنان نقش خواهد بست شبیه نقش باقی مانده یک تابلو بر دیوار. آنزمان به این یقین میرسی که دنیا چیزی جز آنچه در سر داری نیست! چه آن چیز خوب باشد چه بد، چه حساب باشد چه کتاب، چه فلسفه باشد چه سفسطه. چه منطق باشد چه احساس. در هر حال دیدن، شنیدن و لمسِ مستمر هر تکراری آنرا در ذهن ماندگار میکند. تکرار دردیاست که در تکرر آن فرصتی برای درمانش نیست. اینکه چه چیزی برای مغز مفید است تا نسخهی خاصی از این انسان والا عرضه شود، لمس تازهها و تازههاست نه تکرار فقط یک تازهگی. زیرا تازهگی تکرار شده، کهنه است! شکی نیست با قرار گرفتن در مسیر سیلاب بیپایان هر چیزی، سنگریزهای خواهی شد که توان استقامت، مخالفت و یا رفتن را نخواهی داشت و هر جایی که آب میرود تو را نیز با خود خواهد برد. افتادن در حلقهی هر پندار و کرداری، انتهایی ندارد. چون حول هر محوری که در گردش باشی آغاز و پایان تو یکیاست! کسی که مدام کتاب میخواند اما بهرهای تازه از آن نگیرد لزوماً روشنفکر نیست. بلکه فقط کتابخوان است. کسی که مدام در تبلیغات یک فرقهی سیاسی یا مذهبی است، دنیای غیر از آن را درک نخواهد کرد. کسی که در تهاجم ریاضیات است از ادبیات بهدور است. کسی که همیشه در خانه میماند، هر سفری آزاردهندهاست. انسانها با همهچیزدان بودنشان، انسانند وگرنه مبدل به رباتهای تککاره میشوند. اینکه در هر چیزی، دریای عمیقی باشیم یا اقیانوسی به عمق یک اینچ، انتخاب توست. اما از هر چیزی باید به اندازهی کافی دانست و در پیاش بود. دنیا پُر از چیزهای تازهاست. در دور باطل هیچ چیزی نباید بود وگرنه عذابی سخت، گربیانگر ذهن میشود که شَرری از رنج بیهوده ما خواهد شد. آنچنان که در اساطیر یونان باستان، سیزیف را بخاطر فاش کردن راز خدایگان محکوم کردند و او را در دور باطلی انداختند که از هزاران عذاب دیگر دردناکتر بود. او محکوم شده تا هر روز تخته سنگی را به دوش گرفته و تا قلهی یک کوه حمل کند، اما همینکه به قله میرسد، سنگ به پایین میغلتد و سیزیف باید دوباره این کار را انجام دهد. این یعنی هیچ عذابی از تکرار و تکرار دردناکتر نیست! تکرار، مغز را می شورد و با هربار شستن بیشتر آب میرود!